عطاءالله مهاجرانی، از مخالفان جمهوری اسلامی، پاکدستی آیتالله خامنهای و بستگانش را تأیید کرده است. خامنهای علاوه بر پرهیز از فساد، با نفوذ آن در دستگاه حکومتی نیز مبارزه میکند. او در نامهای به همایش ملی مبارزه با فساد، ضمن تحسین اهتمام مسئولان، خواستار اقدامات قاطع و عملی بدون ملاحظه شد.
در پی شکایت یکی از اهالی خرمشهر که به دلیل دعوت آیتالله خمینی به مقاومت، زندگی خود را در بمباران از دست داده بود، قاضی احضاریهای برای خمینی صادر کرد. شورای عالی قضایی، قاضی را به دلیل صدور احضاریه برای خمینی، مقصر دانست و حکم به اخراج او داد. خمینی با این حکم به شدت مخالفت کرد و اعلام نمود که قاضی وظیفهاش را انجام داده است. وی همچنین دستور داد تا خسارت وارده به خانواده شاکی از اموال شخصیاش پرداخت شود. خمینی به فساد و باندبازی در دستگاه حکومتی اجازه نمیداد.
محمدرضا پهلوی در تمامی قراردادهای دولتی حقالزحمه خود را برمیداشت و علاوه بر فساد شخصی، چشمپوشی و تشویق فساد نزدیکان و خانوادهاش، از جمله نخستوزیر و همسرش فرح را نیز در دستور کار داشت.
رضا پهلوی، در تقلید از پادشاه مصر، پیرمردی را سوار خودروی خود کرد و صد تومان انعام داد. پیرمرد به جای پول، درخواست معافیت پسرش از خدمت نظام کرد. رضا پهلوی موافقت کرد و دستور داد پول را به رشوه گیرندگان بدهند. متن به فساد گسترده در حکومت او و کسب ثروت از طریق رشوه، تصاحب املاک و خرید ارزان اشاره دارد.
آیتالله خمینی با پرهیز از تشریفات مرسوم، پذیرایی سادهای از وزیر خارجه شوروی داشت و بر روی زمین مینشست. او تنها دو دست لباس داشت و هرگونه تجمل، حتی خرید میوه اضافه را رد میکرد. حتی هدیه خودرویی از آلمان را نیز نپذیرفت، چرا که شرط فروش آن را قبول نکرد و ترجیح داد پول آن به طلاب برسد
اسدالله علم، معتمد محمدرضا پهلوی، اعتراف میکند که انتخابات مجلس و هیأت حاکمه تحت کنترل کامل شاه و حزب حاکم بود و نمایندگان از پیش انتخاب میشدند. او به فساد و زد و بند در این فرایند اشاره کرده و قشر بالای جامعه را “اَفسدالنّاس” مینامد. این بیاعتمادی به انتخابات، منجر به مشارکت پایین مردم شد، چنانکه در انتخابات انجمنهای شهرداری تهران در سال ۱۳۵۵، از پنج میلیون نفر جمعیت، تنها حدود ۶۰-۷۰ هزار نفر ثبتنام کردند
این متن روایتگر فساد مالی در دوران پهلوی است، به ویژه در مورد رضا پهلوی و فرزندانش. به عنوان نمونه، به درخواست غیرقانونی یکی از پسران رضا پهلوی برای کابلکشی باغ شخصی با بودجه شهرداری و اجتناب از پرداخت هزینه برق اشاره شده است. همچنین، متن بیان میکند که خانواده پهلوی با تصاحب گسترده زمینها، به یکی از بزرگترین مالکان کشور تبدیل شده بودند
این متن به نقد شدید دوران حکومت محمدرضا پهلوی میپردازد و او را به ریاکاری در دینداری متهم میکند. در حالی که پهلوی ادعا میکرد نیرویی عرفانی او را همراهی میکند و خود را فردی مذهبی معرفی میکرد و حتی از ملاقات با حضرت قائم (عج) سخن میگفت، اما همزمان سیاستهایی را ترویج میکرد که با ارزشهای دینی در تضاد کامل بود. گسترش فساد، فحشا، مشروبفروشیها، قمارخانهها، و حمایت از مراکز فساد مانند کابارهها، برگزاری جشن هنر شیراز با محتوای مستهجن، اشغال برنامههای تلویزیونی و سینماها توسط فیلمهای مبتذل آمریکایی، و ممنوعیت استفاده از چادر برای دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان، تنها بخشی از این سیاستها بود. علاوه بر این، در حالی که او از ایمان سخن میگفت، بسیاری از وعاظ و روحانیون در زندانها، تبعیدگاهها و شکنجهگاهها به سر میبردند. متن نتیجه میگیرد که پهلوی برای حفظ ظاهر و جلب نظر برخی، دم از دین میزد، اما در عمل برای خوشخدمتی به بیگانگان، فساد و بیبندوباری را در جامعه ترویج میکرد.
حکومت محمدرضا پهلوی آلوده به فساد و رشوهخواری گسترده بود، به طوری که شاه، خواهرش اشرف و وزیر دربار در رأس آن قرار داشتند. نخبگان و نظامیان نیز از این فساد بهرهمند شده و درآمدهای کلانی از این طریق کسب میکردند. شاه همچنین از بودجه عمومی برای هزینههای شخصی و خانوادگی، از جمله خرید اموال لوکس و برگزاری جشنها، استفاده میکرد.
مهدی باکری و حسین علمالهدی با غیرت دینی و ایمان عمیق خود، در برابر نفوذ فساد فرهنگی و اجتماعی ایستادند. باکری با استفاده از کوکتل مولوتوف مشروبفروشیها را که نماد فساد بودند به آتش کشید و حسین علمالهدی نوجوان با آتش زدن چادر سیرک فاسد مصری، از ارزشهای دینی و اخلاقی دفاع کرد. این اقدامات بیانگر غیرت دینی جوانانی بود که حاضر نبودند فرهنگ و ایمان خود را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن تسلیم کنند.