انحصارات اقتصادی و تأسیس بانک سپه توسط رضا شاه
اعتراف آرتور چستر میلسپو به فساد اقتصادی رضا شاه با تاسیس شرکتهای خصوصی انحصاری
اعتراف آرتور چستر میلسپو به فساد اقتصادی رضا شاه با تاسیس شرکتهای خصوصی انحصاری
ﺷﻮاﻫﺪ ﻣﺴﺘﻨﺪی وﺟﻮد دارد ﮐﻪ ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ از ۱۵۵ ﻣﯿﻠﯿﻮن دﻻری ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﻖاﻻﻣﺘﯿﺎز ﻧﻔﺖ ﭘﺮداﺧﺖ ﺷﺪ، ﺣﺪاﻗﻞ ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮن دﻻر آن را رﺿﺎﺷﺎه ﺑﻪ ﺟﯿﺐ زد.
در طول بیست سالی که رضاخان دیکتاتورِ ایران بود، نواحی وسیعی از کشور، شامل ۷۰۰۰ روستا، آبادی و مرتع، به ملک شخصی وی تبدیل شد.
رضا شاه حاضر بود در ازای گرفتن ۵ میلیون پوند، قرارداد امتیاز نفت دارسی را به نفع شرکت انگلیسی تمدید کند، چون مجلس دست نشانده و زیر دست او بود.
محمد قلی مجد میگوید: رضا شاه بیش از ۲۰ میلیون پوند از ۳۱میلیون پوند درآمد نفت ایران را به سرقت برد و به حسابهای شخصی خود در لندن واریز کرد؛ رقمی که در آن زمان میتوانست ایران را مالک بخش بزرگی از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس کند.
در فاصله ۱۳۰۶ تا ۱۳۲۰ شمسی، بخش عمده بودجه خرید تسلیحات و دو سوم درآمد نفت ایران بهجای هزینه در ارتش و پروژههای عمومی، به حسابهای شخصی رضا شاه در اروپا و آمریکا منتقل شد. این مبلغ حدود ۲۰ میلیون پوند (۱۰۰ میلیون دلار) بود که در زمان خود معادل کل ظرفیت اعتباری بانک واردات و صادرات آمریکا به شمار میرفت.
رضا شاه هنگام تبعید نزدیک به ۳۰ میلیون پوند در بانکهای لندن داشت که در جنگ جهانی دوم توسط بریتانیا مسدود شد. پس از مرگ او در ۱۳۲۳ شمسی، این دارایی عظیم آزاد و به محمدرضا شاه منتقل شد.
محمد قلی مجد در مورد فساد مالی در دوره رضا شاه، میگوید: در ایران فساد مالی به حدی رایج و نهادینه شده که بسیاری از مقامات برای جبران حقوق ناکافی به آن متوسل میشوند؛ بدترین شکل آن، برداشت از حقوق سربازان و افراد کمدرآمد است.
سر ریدر بولارد مینویسد که برخی نارضایتیها از رضا شاه ناشی از خِستهای جزئی او بود؛ مانند استفاده از آب باغهای مردم برای کاخها یا خرید باغ شهرداری تهران برای ساخت هتل شخصی.
رضا شاه با تصاحب اجباری زمینهای روحانیون و مالکان بزرگ، خانوادهاش را به یکی از بزرگترین زمینداران کشور تبدیل کرد، بیآنکه اصلاحات کشاورزی مؤثری انجام دهد؛ نتیجه این شد که تولید و معیشت روستاییان تغییر نکرد و صنعتیشدن کشور به تعویق افتاد.
پیتر آوری در کتاب ایران مدرن بیان میکند که اصلاحات رضاشاه زمینهساز پیدایش گروهی طماع شد که منابع عمومی را به سود شخصی منحرف میکردند. خود شاه با طمعورزی به زمین و ثروت، الگوی این رفتار شد و فساد از رأس حکومت به پایین سرایت کرد؛ بهگونهای که حتی در صورت اتهام به فساد، نزدیکان او بهراحتی از قانون میگریختند و معیارهای اخلاقی به سخره گرفته میشد.
جان فوران در کتاب مقاومت شکننده مینویسد که سطح زندگی دهقانان ایرانی در اواخر سلطنت رضاشاه نهتنها رضایتبخش نبود بلکه بدتر نیز شد. غذای اصلی آنان نان، چای و ماست بود و بسیاری غالباً گرسنگی میکشیدند. طبق برآورد سازمان ملل در دهۀ ۱۳۳۰، ایرانیان کمتر از ۱۸۰۰ کالری روزانه دریافت میکردند که پایینتر از مناطق فقیر خاورمیانه بود. شرایط بهداشتی نیز فاجعهبار بود: مرگومیر کودکان ۵۰٪، امید به زندگی در روستاها تنها ۲۷ سال، و بیماریهای گسترده همراه با فقدان خدمات بهداشتی. آموزش و مدرسه در روستاها تقریباً وجود نداشت و مالکان در بهبود شرایط معیشتی، بهداشتی یا آموزشی دهقانان نقشی ایفا نکردند.
محمدقلی مجد در رضاشاه و بریتانیا به گزارشی از هارت اشاره میکند که طی گفتوگویی با غفارخان جلال، اوضاع اقتصادی ایران را «مدام وخیمتر» توصیف میکند. جلال میگوید خارجیها شدت فلاکت تجار ایرانی را درک نمیکنند؛ تعداد زیادی از آنها ورشکست شدهاند و شمار بسیاری نیز در آستانۀ ورشکستگی قرار دارند.
یرواند آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب توضیح میدهد که رضاشاه از سرهنگی با درآمد محدود در ۱۲۹۹ به ثروتمندترین فرد ایران بدل شد. هنگام کنارهگیری، او سه میلیون پوند در حساب بانکی و سه میلیون هکتار زمین در مازندران بر جای گذاشت؛ زمینهایی که از راه مصادره مستقیم، فروش اجباری و ادعاهای مشکوک به دست آمده بود. به گزارش سفارت انگلیس، او با بهانههایی چون توطئه، بیتوجهی یا تغییر مسیر آب، املاک و روستاها را تصاحب میکرد. این دارایی عظیم هزینه هتلها، کاخها، شرکتها و بنیادهای سلطنتی را تأمین میکرد و دربار پهلوی را به مجتمع ملکیـنظامی ثروتمندی تبدیل ساخت که مقامها و مواجب پرسود به اطرافیان عرضه مینمود.
جان فوران در مقاومت شکننده مینویسد رضاشاه به زمینخواری شهره بود و مالکان از ترس یا اجبار بخشی از املاک خود را به او «پیشکش» میکردند. او در مقابل، از زمینهای سایر مناطق کشور به آنها جبران میداد. تقریباً تمام اراضی مازندران و بخشهای بزرگی از گیلان و گرگان، شامل حدود ۲۰۰ روستا و بیش از ۲۳۵ هزار نفر جمعیت، به مالکیت خصوصی شاه درآمد. اگرچه برخی تردید دارند که او از همه روشهای سختگیرانه مأمورانش آگاه بوده، اما همگان تصدیق میکردند که شاه مالک زمینهای وسیعی است و حتی باران را به سبب سودش در کشاورزی با شوق مینگریست.
محمدقلی مجد به نقل از دریفوس مینویسد سپرده نقدی رضاشاه در بانک ملی به ۶۸۰ میلیون ریال (۴۲/۵ میلیون دلار) میرسید. او با حرص بیپایان، علاوه بر تصاحب مازندران، در شهرهای مختلف زمین، هتل و کارخانه به دست آورد و املاک را با تهدید به قیمت ناچیز، گاه تنها یکصدم ارزش واقعی، از مالکان میگرفت.
آبراهامیان در تاریخ ایران مدرن مینویسد سفارت بریتانیا در ۱۹۳۲ گزارش داد: «اشتهای سیریناپذیر وی [رضا شاه] به زمین دارد به حدی میرسد که چند صباح دیگر از اینکه چرا اعلیحضرت بیدرنگ همۀ ایران را به نام خود به ثبت نمیرسانند، تعجب خواهیم کرد»
کریستین دلانوآ در کتاب ساواک مینویسد رضاشاه با طمع، در مدت کوتاهی از یک نظامی بیچیز یک لا قبا، به بزرگترین مالک زمین کشور بدل شد. او به بهانه مصالح دولت، زمین خوانین را مصادره و صاحبانش را زندانی میکرد و سپس املاک را به نفع شخصی تصاحب مینمود.
محییالدین اِربلی نقل میکند که مردی با زخمی بزرگ بر سر در قهوهخانهای حضور داشت و آن را «یادگار جنگ صفین» معرفی میکرد. این مرد داستانی از درگیری با فردی که دشمن امام علی (ع) بود تعریف کرد که در جریان آن مجروح شده است. پس از بیهوشی، شخصی نورانی که حضرت صاحبالزمان (عج) بودند، به شفای زخمهای او پرداختند و جای زخم را باقی گذاشتند. آن حضرت فرمودند که این زخم نمادی از علاقه آن مرد به حضور در جنگ صفین است.
امام صادق (ع) روایت میکند که خداوند دو فرشته را مأمور کرد شهری را با اهلش ویران کنند. هنگام رسیدن، یکی از فرشتگان مردی را یافت که در حال دعا و تضرع بود. فرشته اول خواست از وجود این فرد عابد صرف نظر کند، اما فرشته دوم به دستور خدا وفادار ماند و از او کسب تکلیف کرد. خداوند فرمود که باید به فرمان اولیه عمل کنند، زیرا این مرد هرگز به خاطر گناهان، خشمگین نشده و اقدامی برای اصلاح آنها نکرده است؛ بنابراین عبادت بدون عمل اصلاحی کفایت نمیکند.
مهدی باکری و حسین علمالهدی با غیرت دینی و ایمان عمیق خود، در برابر نفوذ فساد فرهنگی و اجتماعی ایستادند. باکری با استفاده از کوکتل مولوتوف مشروبفروشیها را که نماد فساد بودند به آتش کشید و حسین علمالهدی نوجوان با آتش زدن چادر سیرک فاسد مصری، از ارزشهای دینی و اخلاقی دفاع کرد. این اقدامات بیانگر غیرت دینی جوانانی بود که حاضر نبودند فرهنگ و ایمان خود را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن تسلیم کنند.
سلیمان برجیس، پزشکی یهودی که بعدها بهایی شد، در کاشان علاوه بر طبابت داروخانه داشت و به مسلمانان مخالف بهائیت داروی اشتباه میداد که منجر به مرگ حدود صد نفر شد. گروهی از مسلمانان متعهد کاشان، پس از ناامیدی از دولت، تصمیم گرفتند او را بهعنوان مجازات بکشند. هشت نفر متحد شدند و برجیس را به قتل رساندند و سپس خود را تحویل مأموران دادند. پس از دستگیری، مردم کاشان خواستار آزادی آنها شدند و علمای برجسته مانند آیتالله بروجردی وارد کار شدند. بهاییها وکیل مدافعی داشتند و دادگاه چند روز به طول انجامید. در روز صدور حکم، سه عضو فدائیان اسلام از جمله نواب صفوی به حمایت از متهمان وارد دادگاه شدند و باعث به هم ریختن جلسه شدند. نهایتاً در ۲۱ شهریور ۱۳۲۹، دادگاه این هشت نفر را تبرئه کرد.
مرحوم حاجسیداحمد خمینی از قول امام خمینی (ره) نقل میکند که در مسیر مدرسه فیضیه متوجه بحثهای گسترده درباره کتاب «اسرار هزارساله» شد. این موضوع باعث شد امام تصمیم بگیرند درسهای اخلاق را رها کنند و به مدت حدود یک ماه تا چهل روز تمام وقت خود را صرف نگارش کتاب «کشف الاسرار» کنند، که پاسخی به کتاب «اسرار هزارساله» حکمیزاده بود. این کتاب در سال ۱۳۳۲ نوشته شد و امام خواستند نامشان در پشت آن ذکر نشود تا کتاب به عنوان پاسخ رسمی حوزههای علمیه شناخته شود. برای مدتی طولانی، نویسنده واقعی این اثر ناشناخته باقی ماند.
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی در خاطرات خود نقل میکند که از حضرت آیتالله العظمی بهاءالدینی درباره خاطرات جوانی امام خمینی(ره) پرسیده است. ایشان بیان داشتند که در دوران حکومت رضاخان، زمانی که در مدرسه فیضیه حضور داشتند، مأموری وارد مدرسه شد و به مقدسات اهانت کرد. امام خمینی(ره) که در آن زمان کمتر از بیست و پنج سال داشتند، با شجاعت و غیرت دینی به مقابله برخاست و سیلی محکمی به صورت آن مأمور زد، به گونهای که موجب حیرت حاضران گردید. این حادثه نمادی از ایستادگی و صلابت امام در دفاع از ارزشهای دینی است.
جرجی زیدان، نویسنده و مورخ مشهور، در کتاب «تاریخ آداب اللغه العربیه» با بیانصافی و تحریف، شیعه را طایفهای کوچک و کماهمیت معرفی کرد و حتی وجود کنونی شیعه را انکار نمود. در واکنش به این ادعا، علامه آقابزرگ تهرانی همراه با دو دوست و همردیف علمیاش، سیدحسن صدر و شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، متحد شدند تا فرهنگ غنی شیعه و سهم برجسته آن در علوم اسلامی را معرفی و دفاع کنند. سیدحسن صدر کتاب «تاسیس الشیعه لفنون الاسلام» را به سال ۱۳۷۰ ه.ق منتشر کرد که در آن به حرکت علمی شیعه پرداخته شده است. شیخ کاشفالغطاء نیز کتاب جرجی زیدان را نقدی جامع و علمی نوشت و اشتباهات او را بهطور دقیق آشکار ساخت. علامه آقابزرگ تهرانی نیز متعهد شد تا فهرستی مفصل از تألیفات شیعه را تهیه کند که نتیجه آن، کتاب ۲۵ جلدی «الذریعه الی تصانیف الشیعه» با بیش از ۵۳ هزار کتاب معرفی شده و ۱۱ هزار صفحه است، که جامعترین مرجع در معرفی آثار شیعه به شمار میرود. این اقدامها پاسخی علمی و مستند به تحریفات تاریخی و فرهنگی علیه شیعه بود.
علامه امینی در اثبات حدیث غدیر، با پژوهشی گسترده و جامع، در طول ۴۰ سال و با بررسی بیش از ۱۰۰ هزار کتاب، سندهای حدیث غدیر را از صحابه تا علمای قرن چهاردهم قمری، به ویژه از منابع اهل سنت، گردآوری کرده است. وی حدیث غدیر را یقینآورترین و متواترترین حدیث منقول از پیامبر اسلام (ص) میداند و برای تهیه این اثر ارزشمند به کتابخانههای هند، مصر و سوریه سفر کرده است. تأثیر این کتاب به اندازهای بوده که هزاران نفر پس از مطالعه آن به تشیع گرایش یافتهاند.
در جشن هنر شیراز ۱۳۵۶ نمایشهایی شرمآور اجرا شد ، سفیر انگلیس به شاه اعتراض کرد، شاه فقط با خنده پاسخ داده بود .
رئیس ساواک امام خمینی(ره) را «سید یاغی» خواند؛ آیتالله قاضی بهشدت عصبانی شد و قصد پرتاب صندلی داشت.
در نمایش فیلمی بدون مجوز در تالار اندیشه زمستان ۱۳۶۸ که به حضرت زهرا (س) توهین شده بود، سیدمرتضی آوینی با صدای بلند اعتراض کرد و از بیاحترامی به ساحت مقدس دفاع نمود.
عبدالحسین واحدی، یار نزدیک نواب، در حرم حضرت معصومه(س) دیده شده بود و از برنامه ترور حسین علاء در تهران خبر داد. پس از دستگیری در اهواز و انتقال به تهران، در برخوردی با بختیار رئیس ساواک، به دلیل دفاع از احترام خود و مادرش مورد حمله قرار گرفت و با پنج گلوله به شهادت رسید. این واقعه نمادی از مقاومت و وفاداری به عقیده و شرف بود.
در آغاز فعالیتهای محمد، روزی با پیراهنی خونین وارد مغازه شد. وقتی علت را جویا شدند، گفت که هنگام عبور از خیابان نظامآباد، متوجه مزاحمت یک مرد برای دختری شده و بهدلیل غیرت و دفاع از او، وارد درگیری شده است. نشانههای درگیری همان لکههای خون بر پیراهنش بود.
علی خلیلی در سال ۱۳۹۰ هنگام دفاع از دو زن مقابل اشرار زخمی شد و پس از سه سال و نیم، به دلیل جراحات به شهادت رسید. او نمونه برجسته غیرت دینی و فداکاری است.
محمدعلی کلی، قهرمان بوکس و مسلمان، با احترام به نام پیامبر اسلام (ص)، از پذیرفتن ستاره در خیابان مشاهیر هالیوود امتناع کرد. به احترام او، اولین ستاره بر دیوار نصب شد تا نامش بر زمین و پای مردم نوشته نشود. این اقدام نمونهای از ارادت و احترام به ارزشهای دینی در میان ستارگان جهانی بود.
محمدقلی مجد در کتاب رضاشاه و بریتانیا به نقل از گونتر مینویسد رضاشاه بزرگترین مالک آسیا (بعد از امپراتور ژاپن) بود و بخش عمدهای از املاک را با مصادره از مالکان پیشین به دست آورد. همچنین او در کنار سلطنت، به هتلداری نیز میپرداخت و اکثر هتلهای شمال کشور، بهویژه کنار دریای خزر، شخصاً متعلق به او بودند.
همهٔ کارها در کشور بر محور ریا و تظاهر میچرخد و افراد کوته فکر در پی منفعتطلبیاند. من خود را همردیف کارکنان شاه و جزو همان طبقهٔ فاسد میدانم. این طبقهٔ حاکم، طماع و بیحدوحصر، مانند لاشخور به دنبال بهرهبرداری از موقعیتهاست و هر روز برای جلب منفعت به سراغ من میآیند. این دیدارها خستهکننده و جانکاه است. طبقهٔ حاکمه فاسد و پلید است، انسان را تحمیق میکند و عمر او را بیهوده در دسیسهها و پستیهای خود هدر میدهد.»
شهردار از نخستین ساعات وقوع سانحه فرودگاه حضور فعال داشت و عملکرد قابلتوجهی از خود نشان داد. با وجود تلاش دولت برای تغییر او، اجازه داده نشد، چرا که فردی درستکار و پرکار است. با این حال، مشکل اصلی فساد گسترده دستگاه شهرداری است که مانع انجام امور بدون واسطه میشود و تاکنون تلاشهای شهردار برای اصلاح این ساختار محدود بوده است.
رضاشاه هنگام کنارهگیری در سال ۱۳۲۰، صدها میلیون ریال در بانک ملی و دهها میلیون دلار در بانکهای لندن، سوئیس و آمریکا اندوخته بود که همگی به فرزندانش رسید. این ثروتهای کلان نشان میدهد تعبیرهایی چون «عصر طلایی» یا «رهبر کبیر» بیشتر ساختهوپرداخته تبلیغات بریتانیا بوده است.
در ۱۹ آذر ۱۳۵۳ درباره روحیۀ مردم و رجال سیاسی بحث شد. گفته شد که رجال کوتاهفکر و منفعتطلباند و مسائل مملکتی را صرفاً از دیدگاه شخصی میبینند. شاه هم تأیید کرد و گفت: متأسفانه آدم نداریم. سپس به خاطرهنویسی شاه فقید اشاره شد که خود را “سرپوشی طلایی بر ظرفی آلوده” توصیف کرده بود؛ تعبیری که ناظر به فساد هیئت حاکمه بود. شاه با خنده پذیرفت که این برداشت چندان بیراه نیست.»
اسدالله علم با وجودی که خود را خدمتگزار یک «دیکتاتور قدرتمند» میداند و سیستم سلطنتی حاکم را دارای معایب بزرگ (مانند وابستگی به حالات شخصی شاه) و سلطنت موروثی را غیرمنطقی میخواند، معتقد است در ایران آن زمان هیچ جایگزین عملیای وجود ندارد. او استدلال میکند که مردم ایران برای حکومت دموکراسی واقعی «رشد» نداشته و در صورت برقراری آن، هرج و مرج کامل به وجود میآید. بنابراین، او خود را از طرفداران جدی سیستم موجود میداند
شاهنشاه در شام ۱۵ شهریور ۱۳۴۸،بر اساس گزارش بانک مرکزی، از رشد اقتصادی ۲۲ درصدی در سهماهه اول سال خبر دادند. اسدالله علم با صراحت این گزارش را دروغ خواند و گفت آن را باور ندارد. این پاسخ صریح که در حضور دیگران بیان شد، موجب ناخشنودی شاه شد. راوی متوجه جسارت خود شد، اما اذعان کرد که علاقه شدید شاه به پیشرفت، باعث پذیرش گزارشات غیرواقعی و در نتیجه بروز مشکلات مالی برای کشور میشد
این یادداشتها گفتوگوهای انتقادی اسدالله علم با محمدرضا شاه پهلوی را در بازهزمانی ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ ثبت کرده است. محور اصلی این گفتوگوها، هشدار درباره مشکلات ساختاری مدیریت اقتصادی کشور است.
علم به شاهنشاه هشدار میدهد که:·
· دستگاههای دولتی به دلیل منافع شخصی، اطلاعات صحیح را به عرض نمیرسانند.
· حل مشکلات اقتصادی (مانند قیمت گندم یا مدیریت کارخانه) با “امریه” و دستور مستقیم ممکن نیست و نیاز به مطالعه و کارشناسی دارد.
· شاهنشاه به مشاوران مستقلی خارج از ساختار دولت نیاز دارد تا واقعیتها را بدون حب و بغض به ایشان گزارش کنند.
در برابر این انتقادات، واکنش شاه معمولاً دفاع از گزارشات ، رد کردن پیشنهادها و در نهایت ناخشنودی از صراحت علم بود. این مطالب نشان میدهد که چگونه عدم پذیرش انتقادات و اتکا به اطلاعات نادرست به بروز مشکلات مالی و مدیریتی در کشور منجر میشد.
این متن بخشهایی از خاطرات اسدالله علم را نشان میدهد که نحوه تعامل و تصمیمگیریهای محمدرضا شاه را در مسائل مختلف داخلی و خارجی روایت میکند.
· شاه با قاطعیت و گاهی با عجله و دادن ضربالاجلهای کوتاه (مثلاً ۴۸ ساعته برای دستگیری در بلوچستان) دستور میدهد.
· در موضوعاتی مانند ساخت بیمارستان شیعیان لبنان، شاه بر تصمیمگیری فوری تأکید دارد و از تأخیر خشمگین میشود.
· شاهنشاه حتی در تشکیل دولت جدید (کابینه هویدا) مستقیم دخالت میکند و با وجود پیشبینیهای تغییر، به دلیل تحمیل شدن وزرا از سوی اطرافیان، به طور کامل با Cabinet قبلی موافقت میکند.
· در مسائل بینالمللی مانند قرارداد هیرمند با افغانستان، شاه شرط تعهد کتبی پادشاه افغانستان را میگذارد.
· همچنین، رفتار شاه گاهی همراه با شکاکیت شدید و گاهی با سادهلوحی توصیف شده، مانند پرونده سپهبد بختیار که به تیرگی روابط ایران و لبنان انجامید.
اسدالله علم در خاطرات خود به انتقاد از حکومت فردی و غیرمنطقی محمدرضا شاه و همچنین فاصله عمیق بین هیئت حاکمه و مردم ایران میپردازد.
در جلسهای امام همراه با عدهای از روحانیت و طلاب حضور داشتند. امام نزدیک سماور نشسته بود. شخصی سخنی را بر زبان راند که مشعر
در پی حمله متفقین در شهریور ۱۳۲۰، رضا پهلوی به سرعت دچار آشفتگی روانی و ضعف جسمانی شد. ارتشش در همان ساعات اولیه متلاشی گردید و او که کاملاً مستأصل شده بود، دست به تصمیمات متناقض زد. سرانجام، وی سراسیمه به بندرعباس رفته و با کشتی انگلیسی از ایران خارج شد.
در زمان استعفای رضاشاه در ۱۳۲۰ شمسی، او بیش از ۷۶۰ میلیون ریال در بانک ملی و مبالغ هنگفتی در بانکهای خارجی از جمله لندن، سوئیس و نیویورک داشت. فرزندانش این داراییها را به ارث بردند و داراییهای او در آمریکا حدود ۱۸.۵ میلیون دلار برآورد میشود. این حجم ثروت نشان میدهد تعبیراتی مانند «عصر طلایی، رهبر کبیر، مصلح» بیشتر جنبه تبلیغاتی و افسانهای داشتهاند.
آیتالله خامنهای چهل هزار نفر در ورزشگاه تختی مشهد جمع شده بودند. حکومت نظامی بود و نیروهای ژاندارمری و ارتش با تانک دور تا دور
آرتور چستر میلسپو در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد شاه با اقدامات مشکوک و پرهزینه، ثروت کلانی اندوخت. بخش بزرگی از زمینهای مازندران را تصاحب کرد و حسابهای شخصیاش بیش از ۲۰ میلیون دلار بود. او بودجههای عمومی را با بودجههای خصوصی مخلوط میکرد و از مالیاتهای اضافی، حقالسهم نفت، تورم و انحصارات، درآمد شخصی به دست میآورد.
آرتور چستر میلسپو در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد رضاشاه بهجای اقامت در کاخ گلستان، مجموعهای از کاخهای مدرن ساخت. او در کنار هتل رامسر کاخی کوچک برای استراحت ساخت و در سراسر ایران مجسمههای متعدد خود را نصب کرد تا یادش باقی بماند. برخی از بناهای او از نظر معماری قابل قبول، برخی جذاب و برخی نیز فاقد زیبایی بودند.
محمدقلی مجد، مینویسد: هدف اصلی رضاشاه نه توسعه کشور، بلکه ایجاد یک امپراتوری شخصی بود؛ او با تصاحب گستردۀ زمینهای زراعی و ساخت جادهها و راهآهن در واقع شبکهای برای اتصال املاک خود ایجاد کرد و در کنار آن دارایی طبقات مرفه را نیز بهتدریج مصادره میکرد.
بهگفتۀ محمدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، تعلیق تبدیل پوند استرلینگ به طلا از سوی بریتانیا در سال ۱۹۳۱م باعث کاهش ارزش پوند و هرجومرج مالی در ایران شد. تلگرام این خبر در کرمانشاه به رضاشاه رسید و او از شدت زیان شخصی و نه دولتی ــ شامل میلیونها لیره و پوند ذخیرهشده در خارج از کشور ــ از کوره دررفت و حتی به مشاوران و انگلیسیها ناسزا گفت، زیرا در یک لحظه حدود ۳۰ درصد داراییهایش از بین رفته بود.
بهگفتۀ محمدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، رضاشاه با تصاحب منطقۀ خزر و بجنورد عواید صادرات گندم، برنج، پنبه و دام به شوروی را مستقیماً به حسابهای شخصی خود در نیویورک و بانکهای سوئیس منتقل میکرد و به همین دلیل تا آخرین روزهای حکومتش برای تصرف زمینهای مجاور شوروی تلاش مینمود.
رضاخان، چه در دوران وزارت جنگ و قزاقی و چه پس از رسیدن به مقام رئیسالوزرایی، شخصیتی خشمگین و عصبانی داشت. او در مواجهه با افرادی که او را خشمگین میکردند، بدون توجه به جایگاهشان – از رئیسالوزرا و رئیس نظمیه گرفته تا مدیر روزنامه و افسر – بلافاصله دست به کتک زدن و سیلی زدن میبرد. این رفتار خشن و تغییرناپذیر، نشاندهنده پایداری خوی گذشته او، حتی در بالاترین مقام سیاسی کشور بود
در جریان یک شام، محمدرضا پهلوی از اسدالله علم، نخستوزیر، درباره گزارشی از بیبیسی پرسید. علم ابتدا گزارش را بیاهمیت و صرفاً مبتنی بر واقعیت دانست. اما پس از آنکه شاه بخشی از گزارش را خواند، به شدت خشمگین شد، علم را مورد ناسزا و فحاشی قرار داد و فریاد کشید، به طوری که باعث وحشت خانواده سلطنتی شد. علم از این واکنش شدید شاه نسبت به گزارشی که آن را صحیح اما بیاهمیت میدانست، متعجب شد
به او خبر دادند که فلان عالم در فلان شهر کشور پشت سرش بدگویی کرده است. او گفت: «خوب بدگویی کرده باشد! مگر من کیستم
آیتالله خامنهای ضمن داشتن سعهی صدر در برابر نقدهای علمی که به رشد فکری و علمی منجر میشود، مرزبندی روشنی با روشهای مخرب و مغرضانهای که به جامعه آسیب میرساند، قائل هستند.
رضا پهلوی با خودکامگی، طرحهای عمرانی دلخواه خود را با ترسیم روی نقشه دیکته میکرد و مقامات محلی را وادار به اجرای فوری و حتی نمایشی (مانند کاشت شبانه درختان) مینمود. او به جزئیات ناچیزی مانند تعداد درختان اهمیت داده و مسئولان را به شدت تنبیه میکرد. در یک مورد، دستور تیرباران ۵۴ نفر را صادر کرد که به دلیل عجله در اجرا، منجر به کشته شدن ۷ نفر بیگناه دیگر شد و بیرحمی و بیتوجهی او به جان انسانها را آشکار ساخت.
محمدرضا پهلوی به شدت از دکتر کنی، رئیس حزب مردم، به دلیل انتقاد از دولت و زیر سوال بردن آزادی انتخابات در دوران سلطنتش، انتقاد کرد. در پی این انتقاد، پهلوی دستور برکناری کنی و انتصاب ناصر عامری را صادر کرد. با این حال، محمدرضا پهلوی با پیشنهادات اصلاحی عامری، از جمله رایگان کردن تحصیل و درمان، مخالفت کرد و او را به خاطر انتقاداتش به شدت تحقیر کرد. عامری مجبور شد در تبریز اعتراف به اشتباه کند (“در گرگان گُه خوردم”) و پهلوی از این اقدام رضایت نشان داد. این وقایع نشاندهنده خودکامگی و عدم تحمل انتقاد در حکومت پهلوی است.
باوجود ادعای «تمدن بزرگ»، کشور با مشکلات اساسی معیشتی و خدماتی روبهرو بوده است. قطعی برق، گرانی و کمبود نان، قند، شکر و گوشت، ضعف در توزیع گندم، وضعیت وخیم روستاها در آب و برق، و تصمیمات نادرست اقتصادی بارها موجب نارضایتی مردم شده است. سوءمدیریت، بیبرنامگی و بیتوجهی شاه و دولت به مشکلات روزمره، فاصله عمیق میان تبلیغات رسمی و واقعیت زندگی مردم را آشکار میسازد.
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۸ آذر ۱۳۴۸: ناهار مهمان والاحضرت اشرف بودم، با رؤسا و مسئولین و وزرا که شاید فکری برای تهیۀ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۱: شب، اطّبایی[۱] که چشم خانم عَلَم و علیاحضرت، ملکۀ پهلوی، را عمل کردهاند، مهمان من بودند.
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۵۶: … به سرِ مبارک شاهنشاه بزرگم قسم میخورم که وقتی تلویزیون فرانسه را که غلام
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۴۸… صبح هم شاهنشاه را خیلی کسل دیدم. از وضع مالی دولت بسیار ناراحت بودند. فرمودند: دیشب
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۴: دیشب [هوشنگ انصاری]، وزیر اقتصاد [و دارایی]، پیش من بود. شرح عجیبی از عدم هماهنگی دستگاههای
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «شنبه ۴ بهمن ۱۳۵۴: … بعد عرض کردم آیا شاهنشاه وضع روشنی از اوضاع اقتصادی کشور به دست دارند؟ فرمودند:
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲: . .. صبح شرفیاب شدم… به عرض رساندم باید از طرف دفتر مخصوص به دولت
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: پنج شنبه ۸شهریور۱۳۵۲: صحبت کمگندمی پیش آمد. خیلی خیلی با ملایمت به رئیس دولت، هویدا، فرمودند راستی در این
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۸ دی ۱۳۵۵: صبح شرفیاب شدم و شاهنشاه را بسیار عصبانی و برافروخته یافتم. گرچه معمول ندارم که
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۵۱: … یک نفری دیشب دو ساعت شرفیابی داشته، پیش من آمد. راست یا دروغ،
اسدالله علم درخاطرات خودمینویسد: «یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۳: ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۵۴: رئیس دانشگاه تهران، [هوشنگ نهاوندی]، کاغذی به من نوشته بود که چون استادان شکایت کمیِ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۴۸: … برف عجیبی که چند روز پیش آمده است، راه هراز- مازندران را بند آورده و
در اوج جنگ ایران و عراق، زمانی که به آیتالله خمینی خبر دادند شیخ علی تهرانی در رادیو بغداد به او اهانت میکند، ایشان در پاسخ گفتند که اتفاقاً چند روز پیش به یاد او بوده و برایش دعا کردهاند. این واکنش نشاندهنده گذشت و بزرگواری آیتالله خمینی حتی نسبت به دشمنانش بود.
در اردیبهشت ۱۳۸۶ در مشهد، یکی از علمای شهر به دلیل ارتباط در دوران قبل از انقلاب با حکومت طاغوت به جلسهای دعوت نشد. آیتالله خامنهای از این موضوع ناراحت شده و دلیل آن را جویا شدند. این رویداد نشاندهنده عدم کینهورزی ایشان نسبت به مخالفان است؛ چرا که حتی به کسانی که در زندانهای ساواک باعث شکنجه ایشان بودند، توصیه به عفو، گذشت، احوالپرسی و کمک میکردند. این سیره، محبت و توجه زیاد ایشان به مخالفان و به طریق اولی به زیردستان را برجسته میسازد.
اصلاحات فرهنگی و اجتماعی رضا شاه، که با هدف ترویج سکولاریسم و فرهنگ غربی انجام شد، پیامدهای عمیقی بر جامعه ایران داشت. این اصلاحات شامل محدودیتهایی بر مراسم و نمادهای مذهبی، ممنوعیت القاب مذهبی و انتقال نهادهای مذهبی به وزارت آموزش و پرورش بود. اوج این اصلاحات، قانون کشف حجاب بود که با ممنوعیت چادر در اماکن عمومی و ترویج اجباری بیحجابی همراه شد. پیامدهای این قانون شامل افزایش چشمگیر طلاق و جدایی زنان از خانوادههایشان بود. در مجموع، این اصلاحات به عنوان عامل انحرافات اجتماعی و فرهنگی در ایران تلقی میشود.
محمدرضا پهلوی در نامهای به ملک فیصل، او را به مدرنیزاسیون تشویق کرد و خواستار باز شدن مرزها، آموزش مختلط و ایجاد دیسکو شد. او این اقدامات را برای ثبات حکومت فیصل ضروری دانست. ملک فیصل با تعجب پاسخ داد که او پادشاه یک کشور مسلمان است، نه فرانسه
آیتالله خمینی با شبهات مارکسیستی از طریق درک مستقیم آنها مقابله میکردند، بر استفاده از منابع اسلامی در محتوای فرهنگی تأکید داشتند و با نگارش “کشفالاسرار” از اسلام در برابر توهینها دفاع نمودند
نقش رهبر انقلاب اسلامی در مبارزه با انحرافات فکری و اخلاقی اشاره دارد که آن را “جهاد روشنگری” مینامد. او همواره بر گرایش به معنویت و خودسازی، بهویژه در جوانان، تأکید میکند و مصادیقی چون اعتکاف، تلاوت قرآن و مطالعه شرح حال شهدا را مثال میزند. متن توضیح میدهد که با وجود هجمههای فکری فضای مجازی، این رهبر توانسته است جوانان ایران را هدایت کند و صحنههای پرشور دینداری مانند حضور میلیونی در اعتکاف، پیادهروی اربعین، زیارت اماکن مذهبی و استقبال از فیلمهای دینی را رقم بزند.
در اواخر دوران حکومتش (شهریور ۱۳۲۰)، رضا پهلوی حدود نیمی از نقدینگی کل کشور را در اختیار داشت (۶۸۰ میلیون ریال). او بخشهای بزرگی از مازندران را تصاحب کرد و با استفاده از قدرت، املاک زیادی را با قیمتی دلخواه و گاهی با تهدید مالکان خرید. همچنین هتلها و کارخانههای متعددی برای خود ساخت. او حداقل ۱۰۰ میلیون دلار از محل حقالامتیاز نفت را شخصاً برداشت کرد که معادل کل ظرفیت وامدهی بانک مهمی در آمریکا در آن زمان بود. این اقدامات نشاندهندهی حرص شدید او برای چپاول اموال ایران است.
پس از تبعید رضا شاه، محمدرضا پهلوی ابتدا املاک غصبشده توسط پدرش (حدود ۲۰۰۰ آبادی) را به مجلس شورای ملی سپرد تا به صاحبان اصلی بازگردانده شوند. اما سپس این املاک را پس گرفت و با تأسیس «بنیاد پهلوی»، آنها و سایر اموال نامشروع پدرش را رسماً متعلق به خانوادهی خود کرد. این بنیاد با عنوان «خیریّه» در اقتصاد کشور نفوذ یافت و به ابزاری برای پاداش دادن به حامیان حکومت تبدیل شد. تا سال ۱۳۵۶، بنیاد پهلوی مالک سهام ۲۰۷ شرکت در بخشهای مختلف اقتصادی از جمله معدن، سیمان، بانک، بیمه، هتل، فلزات، کشت و صنعت و ساختمان بود.
آیتالله خمینی درخواست پسرش احمد مبنی بر نصب نرده در ایوان برای حفظ جان فرزندش را رد کرد. او این درخواست را اولین قدم شیطان برای وسوسه انسان به حرص و آز دانست و تأکید کرد که قناعت، مانع افتادن انسان به دام شیطان میشود.
آیتالله خامنهای زندگی خود را عمدتاً از طریق هدایای شخصی مردم اداره میکنند و به همان قناعت میورزند. ایشان از بیتالمال، بودجه دفتر، و وجوهات شرعی استفاده نمیکنند.
سطح پایین تحصیلات، توانایی فکری و فرهنگ عمومیاش رضا شاه ،بر اساس نامه فوق ،واضح و مشهود میباشد .این وضعیت به عنوان عاملی برای تقلید کورکورانه از فرهنگ اروپا معرفی شده است.
دوران تحصیل محمدرضا پهلوی ،فردی بود که در درس، به خصوص ریاضی، ضعیف بوده و به دلیل جایگاه ولیعهدی، از بازخواست درسی مصون بوده است. در سوئیس، معلم او متوجه شده که تکالیفش را دوست صمیمیاش نوشته است. او بدون دیپلم به ایران بازگشت و در دانشکده نظامی ثبت نام کرد. سپس به عنوان بازرس ارتش، سه سال را در سفر به سراسر کشور گذراند و در نهایت با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد و به سرعت به درجه سروانی رسید. نویسنده این روند تحصیلی را “طی کردن آسان پلّههای علم و سواد” توصیف میکند
آیتالله خمینی غرق در مطالعه بود و در اتاقش پشت انبوه کتابها یافت میشد. او با تبحّر زیاد، کتب تاریخی و داستانهای سیاسی-اجتماعی معروف، مانند «نگاهی به تاریخ جهان» نهرو و «شوهر آهو خانم» را پیش از انقلاب مطالعه کرده بود. آمادگی برای نماز و تدریس، او را از غرق شدن در کتاب باز میداشت.
آیتالله خامنهای کتابخوانی حرفهای است که هنگام مطالعه یادداشتبرداری میکند. کتابخانه شخصی او با بیش از ۳۰ هزار جلد کتاب، حاصل جمعآوری شخصی و هدایای مؤلفان و ناشران است. تبحر او در کتابشناسی، باعث شگفتی ناشران شده است. این علماندوزی در حوزههای مختلف از جمله فلسفه، علوم عقلی و هنر، به او اجازه میدهد تا با دید کارشناسانه و دقیق صحبت کند و از این نظر، او را در میان مسئولان فرهنگی بینظیر میدانند.
در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، جادهی تهران-قزوین شاهد پیشروی تانکها و کامیونهای نظامی شوروی به سمت پایتخت ایران بود که یادآور حوادث سال ۱۲۹۴ بود. رضا پهلوی، شاه وقت ایران، با وجود شناخت و نفرت از روسها، به جای مقاومت، استعفا داد و از تهران گریخت. او سپس به اصفهان پناهنده شد و از کشور تبعید گردید و ایران را در بحرانی عمیق رها کرد.
محمدرضا پهلوی، پیش از فرار در دی ماه ۱۳۵۷، سابقه ترک کشور در زمان بحران را داشته است. او چند روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ابتدا به شمال، سپس به عراق و نهایتاً به ایتالیا گریخت تا امنیت خود را در صورت شکست کودتای آمریکاییها علیه دکتر مصدق تامین کند
در نیمهشب، خبری مبنی بر بمباران تهران، از جمله جماران (محل اقامت آیتالله خمینی) در ساعت پنج صبح فردا، به اطلاع ایشان و پسرش احمد رسید. با وجود اطلاعرسانی احمد، آیتالله خمینی به این خبر اعتنایی نکرد و برنامه روزمره خود را پی گرفت.
ثبات قدم آیتالله خامنهای در مواجهه با بحرانها مثلا در فتنه ۱۳۷۸، با وجود نزدیکی آشوبگران به بیت رهبری، ایشان حاضر به جابجایی نشدند. این موضع در فتنه ۱۳۸۸ نیز تکرار شد. در جریان جنگ خلیج فارس، با وجود تهدید آمریکا، ایشان دستور گسترش واحدهای نظامی در مناطق مرزی و مقابله قاطعانه با هرگونه تجاوز را صادر کردند. در مقابل، متن به واکنشی نامناسب از سوی یکی از معاونین وزارت کشور در سال ۱۳۷۸ اشاره میکند که با شعار دادن مردم، آنها را به سمت بیت رهبری هدایت کرد
رضا پهلوی، پادشاه ایران، خود را نه تنها قدرتمند، بلکه سرچشمه حکمت و “سایه خدا” میدانست و در تمام امور دولتی دخالت میکرد. در اواخر سلطنتش، این تکبر به حدی رسید که ادعای خدا بودن را نیز پذیرفت و دچار جنون قدرت شد.
گزارشهای تاریخی، از جمله گزارش سیا، شاهدی بر عقده خودبزرگبینی محمدرضا پهلوی هستند. وی با نادیده گرفتن مبانی اقتصادی و منطق، دستور به ادغام کارخانهها برای منافع بلژیکیها داد و تنها به “امر من” اکتفا کرد. تکبر او در تغییر و طولانیتر کردن القاب خود، از “آریامهر” تا “اعلیحضرت همایون محمّدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران” آشکار است. او حتی از به کار رفتن لقب “شخص اول” برای خود به شدت ناراحت شد. پهلوی مناسبتهای تقویم را نیز به خود و خانوادهاش نسبت داد و جشنهای اجباری در مناسبتهای تولد، نجات از ترور، و کودتا ترتیب داد، که این امر اوج خودبزرگبینی و تلاش برای اسطورهسازی از خود و خاندانش را نشان میدهد
در سالهای پیش از انقلاب، هنگام تدریس در مسجد سلماسی قم، که اجازه نمیداد شاگردان پشت سرش راه بروند و خودش ترجیح میداد پشت آنها برود؛و زمان بازگشت از تبعید در بهمن ۱۳۵۷، که هرگونه استقبال تشریفاتی را رد کرد و گفت: «من یک طلبهام که برمیگردم؛ میخواهم در میان امت باشم، ولو پایمال شوم
آیتالله خامنهای، پیش از پایان ریاستجمهوری، مکرراً بر علاقهاش به **مشاغل فرهنگی** تأکید کرده و قصد داشت پس از آن به این گونه فعالیتها بپردازد. ایشان هرگز به دنبال **منصب رهبری** نبوده و حتی پیش از انتخاب، از خداوند خواسته بودند که اگر این مسئولیت به دین و آخرتشان ضرر میرساند، از آن دور بمانند. حتی پس از تصدی مقام رهبری، **تواضع** خود را حفظ کرده و در مسائل روزمره نیز آن را نشان دادهاند.
رضا شاه بخش عمدهای از بودجههای نظامی و عمرانی (راهآهن و بنادر) را به اختلاس اختصاص داد، بهطوری که بیش از ۲۰ میلیون پوند از ۳۱ میلیون پوند درآمد نفتی ایران را دزدید. او در حسابهای بانکی خود در لندن بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون پوند پول داشت. این ثروت میتوانست برای خرید سهام شرکت نفت ایران و انگلیس (APOC) و جلوگیری از بحرانهای بعدی مورد استفاده قرار گیرد، اما رضا شاه از طریق رشوه، خریدهای ارزان و تصاحب املاک، این ثروت را جمعآوری کرده بود
حکومت محمدرضا پهلوی آلوده به فساد و رشوهخواری گسترده بود، به طوری که شاه، خواهرش اشرف و وزیر دربار در رأس آن قرار داشتند. نخبگان و نظامیان نیز از این فساد بهرهمند شده و درآمدهای کلانی از این طریق کسب میکردند. شاه همچنین از بودجه عمومی برای هزینههای شخصی و خانوادگی، از جمله خرید اموال لوکس و برگزاری جشنها، استفاده میکرد.
مدیریت اقتصادی،امام خمینی به گونه ای بود که با اتکا به درآمد ارثیهای زمینی، زندگی خود را اداره میکرده و تا زمان رسیدن به جایگاه مرجعیت، از منابع مالی مذهبی (سهم امام) استفاده نکرده است
زندگی آیتالله خامنهای با سادگی و پرهیز از تجمل در مراسم شخصی (مانند عروسی پسران) و حساسیت شدید به حلال بودن درآمد و هزینه (حتی در پذیرایی هواپیما) مشخص میشود. ایشان هزینههای شخصی و اداری را از جیب خود پرداخت کرده و هرگز خود را در قبال بیتالمال بدهکار نمیدانند
رضا پهلوی به دلیل عصبانیت، افراد مختلف از جمله افسر پلیس و ملا را مورد ضرب و شتم قرار میداد. او در برابر انتقاد روزنامه تهرانی دستور توقیف آن را صادر کرد. همچنین، در مورد چپاول اموال توسط سران ارتش، به جای برخورد با آنان، از منتقد عصبانی شد، زیرا خود او نیز از اموال غصب شده سهم برمیداشت