ترویج خرافه توسط ساواک
ساواک پس از انقلاب شایعه «عکس امام در ماه» را منتشر کرد تا انقلابیون را خرافی نشان دهد، اما علما و انقلابیون مقابل این جریان ایستادند و تأکید کردند که اسلام برای گسترش عقلانیت آمده است
ساواک پس از انقلاب شایعه «عکس امام در ماه» را منتشر کرد تا انقلابیون را خرافی نشان دهد، اما علما و انقلابیون مقابل این جریان ایستادند و تأکید کردند که اسلام برای گسترش عقلانیت آمده است
اعتراف آرتور چستر میلسپو به فساد اقتصادی رضا شاه با تاسیس شرکتهای خصوصی انحصاری
ﺷﻮاﻫﺪ ﻣﺴﺘﻨﺪی وﺟﻮد دارد ﮐﻪ ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ از ۱۵۵ ﻣﯿﻠﯿﻮن دﻻری ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﻖاﻻﻣﺘﯿﺎز ﻧﻔﺖ ﭘﺮداﺧﺖ ﺷﺪ، ﺣﺪاﻗﻞ ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮن دﻻر آن را رﺿﺎﺷﺎه ﺑﻪ ﺟﯿﺐ زد.
در طول بیست سالی که رضاخان دیکتاتورِ ایران بود، نواحی وسیعی از کشور، شامل ۷۰۰۰ روستا، آبادی و مرتع، به ملک شخصی وی تبدیل شد.
رضا شاه حاضر بود در ازای گرفتن ۵ میلیون پوند، قرارداد امتیاز نفت دارسی را به نفع شرکت انگلیسی تمدید کند، چون مجلس دست نشانده و زیر دست او بود.
محمد قلی مجد میگوید: رضا شاه بیش از ۲۰ میلیون پوند از ۳۱میلیون پوند درآمد نفت ایران را به سرقت برد و به حسابهای شخصی خود در لندن واریز کرد؛ رقمی که در آن زمان میتوانست ایران را مالک بخش بزرگی از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس کند.
در فاصله ۱۳۰۶ تا ۱۳۲۰ شمسی، بخش عمده بودجه خرید تسلیحات و دو سوم درآمد نفت ایران بهجای هزینه در ارتش و پروژههای عمومی، به حسابهای شخصی رضا شاه در اروپا و آمریکا منتقل شد. این مبلغ حدود ۲۰ میلیون پوند (۱۰۰ میلیون دلار) بود که در زمان خود معادل کل ظرفیت اعتباری بانک واردات و صادرات آمریکا به شمار میرفت.
رضا شاه هنگام تبعید نزدیک به ۳۰ میلیون پوند در بانکهای لندن داشت که در جنگ جهانی دوم توسط بریتانیا مسدود شد. پس از مرگ او در ۱۳۲۳ شمسی، این دارایی عظیم آزاد و به محمدرضا شاه منتقل شد.
محمد قلی مجد در مورد فساد مالی در دوره رضا شاه، میگوید: در ایران فساد مالی به حدی رایج و نهادینه شده که بسیاری از مقامات برای جبران حقوق ناکافی به آن متوسل میشوند؛ بدترین شکل آن، برداشت از حقوق سربازان و افراد کمدرآمد است.
سر ریدر بولارد مینویسد که برخی نارضایتیها از رضا شاه ناشی از خِستهای جزئی او بود؛ مانند استفاده از آب باغهای مردم برای کاخها یا خرید باغ شهرداری تهران برای ساخت هتل شخصی.
رضا شاه با تصاحب اجباری زمینهای روحانیون و مالکان بزرگ، خانوادهاش را به یکی از بزرگترین زمینداران کشور تبدیل کرد، بیآنکه اصلاحات کشاورزی مؤثری انجام دهد؛ نتیجه این شد که تولید و معیشت روستاییان تغییر نکرد و صنعتیشدن کشور به تعویق افتاد.
پیتر آوری در کتاب ایران مدرن بیان میکند که اصلاحات رضاشاه زمینهساز پیدایش گروهی طماع شد که منابع عمومی را به سود شخصی منحرف میکردند. خود شاه با طمعورزی به زمین و ثروت، الگوی این رفتار شد و فساد از رأس حکومت به پایین سرایت کرد؛ بهگونهای که حتی در صورت اتهام به فساد، نزدیکان او بهراحتی از قانون میگریختند و معیارهای اخلاقی به سخره گرفته میشد.
رابرت گراهام در کتاب ایران؛ سراب قدرت مینویسد که رضاشاه علیرغم ظاهر حکومت مدرن، فردی خودکامه و بیرحم بود و بخش عمدهای از ثروتش را از طریق رشوه، خرید ارزان، غصب و بهویژه تصاحب زمینها به دست آورد.
جان فوران در کتاب مقاومت شکننده مینویسد که سطح زندگی دهقانان ایرانی در اواخر سلطنت رضاشاه نهتنها رضایتبخش نبود بلکه بدتر نیز شد. غذای اصلی آنان نان، چای و ماست بود و بسیاری غالباً گرسنگی میکشیدند. طبق برآورد سازمان ملل در دهۀ ۱۳۳۰، ایرانیان کمتر از ۱۸۰۰ کالری روزانه دریافت میکردند که پایینتر از مناطق فقیر خاورمیانه بود. شرایط بهداشتی نیز فاجعهبار بود: مرگومیر کودکان ۵۰٪، امید به زندگی در روستاها تنها ۲۷ سال، و بیماریهای گسترده همراه با فقدان خدمات بهداشتی. آموزش و مدرسه در روستاها تقریباً وجود نداشت و مالکان در بهبود شرایط معیشتی، بهداشتی یا آموزشی دهقانان نقشی ایفا نکردند.
محمدقلی مجد در رضاشاه و بریتانیا به گزارشی از هارت اشاره میکند که طی گفتوگویی با غفارخان جلال، اوضاع اقتصادی ایران را «مدام وخیمتر» توصیف میکند. جلال میگوید خارجیها شدت فلاکت تجار ایرانی را درک نمیکنند؛ تعداد زیادی از آنها ورشکست شدهاند و شمار بسیاری نیز در آستانۀ ورشکستگی قرار دارند.
یرواند آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب توضیح میدهد که رضاشاه از سرهنگی با درآمد محدود در ۱۲۹۹ به ثروتمندترین فرد ایران بدل شد. هنگام کنارهگیری، او سه میلیون پوند در حساب بانکی و سه میلیون هکتار زمین در مازندران بر جای گذاشت؛ زمینهایی که از راه مصادره مستقیم، فروش اجباری و ادعاهای مشکوک به دست آمده بود. به گزارش سفارت انگلیس، او با بهانههایی چون توطئه، بیتوجهی یا تغییر مسیر آب، املاک و روستاها را تصاحب میکرد. این دارایی عظیم هزینه هتلها، کاخها، شرکتها و بنیادهای سلطنتی را تأمین میکرد و دربار پهلوی را به مجتمع ملکیـنظامی ثروتمندی تبدیل ساخت که مقامها و مواجب پرسود به اطرافیان عرضه مینمود.
جان فوران در مقاومت شکننده مینویسد رضاشاه به زمینخواری شهره بود و مالکان از ترس یا اجبار بخشی از املاک خود را به او «پیشکش» میکردند. او در مقابل، از زمینهای سایر مناطق کشور به آنها جبران میداد. تقریباً تمام اراضی مازندران و بخشهای بزرگی از گیلان و گرگان، شامل حدود ۲۰۰ روستا و بیش از ۲۳۵ هزار نفر جمعیت، به مالکیت خصوصی شاه درآمد. اگرچه برخی تردید دارند که او از همه روشهای سختگیرانه مأمورانش آگاه بوده، اما همگان تصدیق میکردند که شاه مالک زمینهای وسیعی است و حتی باران را به سبب سودش در کشاورزی با شوق مینگریست.
محمدقلی مجد به نقل از دریفوس مینویسد سپرده نقدی رضاشاه در بانک ملی به ۶۸۰ میلیون ریال (۴۲/۵ میلیون دلار) میرسید. او با حرص بیپایان، علاوه بر تصاحب مازندران، در شهرهای مختلف زمین، هتل و کارخانه به دست آورد و املاک را با تهدید به قیمت ناچیز، گاه تنها یکصدم ارزش واقعی، از مالکان میگرفت.
آبراهامیان در تاریخ ایران مدرن مینویسد سفارت بریتانیا در ۱۹۳۲ گزارش داد: «اشتهای سیریناپذیر وی [رضا شاه] به زمین دارد به حدی میرسد که چند صباح دیگر از اینکه چرا اعلیحضرت بیدرنگ همۀ ایران را به نام خود به ثبت نمیرسانند، تعجب خواهیم کرد»
کریستین دلانوآ در کتاب ساواک مینویسد رضاشاه با طمع، در مدت کوتاهی از یک نظامی بیچیز یک لا قبا، به بزرگترین مالک زمین کشور بدل شد. او به بهانه مصالح دولت، زمین خوانین را مصادره و صاحبانش را زندانی میکرد و سپس املاک را به نفع شخصی تصاحب مینمود.
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی در خاطرات خود نقل میکند که از حضرت آیتالله العظمی بهاءالدینی درباره خاطرات جوانی امام خمینی(ره) پرسیده است. ایشان بیان داشتند که در دوران حکومت رضاخان، زمانی که در مدرسه فیضیه حضور داشتند، مأموری وارد مدرسه شد و به مقدسات اهانت کرد. امام خمینی(ره) که در آن زمان کمتر از بیست و پنج سال داشتند، با شجاعت و غیرت دینی به مقابله برخاست و سیلی محکمی به صورت آن مأمور زد، به گونهای که موجب حیرت حاضران گردید. این حادثه نمادی از ایستادگی و صلابت امام در دفاع از ارزشهای دینی است.
در جشن هنر شیراز ۱۳۵۶ نمایشهایی شرمآور اجرا شد ، سفیر انگلیس به شاه اعتراض کرد، شاه فقط با خنده پاسخ داده بود .
محمدقلی مجد در کتاب رضاشاه و بریتانیا به نقل از گونتر مینویسد رضاشاه بزرگترین مالک آسیا (بعد از امپراتور ژاپن) بود و بخش عمدهای از املاک را با مصادره از مالکان پیشین به دست آورد. همچنین او در کنار سلطنت، به هتلداری نیز میپرداخت و اکثر هتلهای شمال کشور، بهویژه کنار دریای خزر، شخصاً متعلق به او بودند.
همهٔ کارها در کشور بر محور ریا و تظاهر میچرخد و افراد کوته فکر در پی منفعتطلبیاند. من خود را همردیف کارکنان شاه و جزو همان طبقهٔ فاسد میدانم. این طبقهٔ حاکم، طماع و بیحدوحصر، مانند لاشخور به دنبال بهرهبرداری از موقعیتهاست و هر روز برای جلب منفعت به سراغ من میآیند. این دیدارها خستهکننده و جانکاه است. طبقهٔ حاکمه فاسد و پلید است، انسان را تحمیق میکند و عمر او را بیهوده در دسیسهها و پستیهای خود هدر میدهد.»
شهردار از نخستین ساعات وقوع سانحه فرودگاه حضور فعال داشت و عملکرد قابلتوجهی از خود نشان داد. با وجود تلاش دولت برای تغییر او، اجازه داده نشد، چرا که فردی درستکار و پرکار است. با این حال، مشکل اصلی فساد گسترده دستگاه شهرداری است که مانع انجام امور بدون واسطه میشود و تاکنون تلاشهای شهردار برای اصلاح این ساختار محدود بوده است.
رضاشاه هنگام کنارهگیری در سال ۱۳۲۰، صدها میلیون ریال در بانک ملی و دهها میلیون دلار در بانکهای لندن، سوئیس و آمریکا اندوخته بود که همگی به فرزندانش رسید. این ثروتهای کلان نشان میدهد تعبیرهایی چون «عصر طلایی» یا «رهبر کبیر» بیشتر ساختهوپرداخته تبلیغات بریتانیا بوده است.
در ۱۹ آذر ۱۳۵۳ درباره روحیۀ مردم و رجال سیاسی بحث شد. گفته شد که رجال کوتاهفکر و منفعتطلباند و مسائل مملکتی را صرفاً از دیدگاه شخصی میبینند. شاه هم تأیید کرد و گفت: متأسفانه آدم نداریم. سپس به خاطرهنویسی شاه فقید اشاره شد که خود را “سرپوشی طلایی بر ظرفی آلوده” توصیف کرده بود؛ تعبیری که ناظر به فساد هیئت حاکمه بود. شاه با خنده پذیرفت که این برداشت چندان بیراه نیست.»
اسدالله علم با وجودی که خود را خدمتگزار یک «دیکتاتور قدرتمند» میداند و سیستم سلطنتی حاکم را دارای معایب بزرگ (مانند وابستگی به حالات شخصی شاه) و سلطنت موروثی را غیرمنطقی میخواند، معتقد است در ایران آن زمان هیچ جایگزین عملیای وجود ندارد. او استدلال میکند که مردم ایران برای حکومت دموکراسی واقعی «رشد» نداشته و در صورت برقراری آن، هرج و مرج کامل به وجود میآید. بنابراین، او خود را از طرفداران جدی سیستم موجود میداند
شاهنشاه در شام ۱۵ شهریور ۱۳۴۸،بر اساس گزارش بانک مرکزی، از رشد اقتصادی ۲۲ درصدی در سهماهه اول سال خبر دادند. اسدالله علم با صراحت این گزارش را دروغ خواند و گفت آن را باور ندارد. این پاسخ صریح که در حضور دیگران بیان شد، موجب ناخشنودی شاه شد. راوی متوجه جسارت خود شد، اما اذعان کرد که علاقه شدید شاه به پیشرفت، باعث پذیرش گزارشات غیرواقعی و در نتیجه بروز مشکلات مالی برای کشور میشد
این یادداشتها گفتوگوهای انتقادی اسدالله علم با محمدرضا شاه پهلوی را در بازهزمانی ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ ثبت کرده است. محور اصلی این گفتوگوها، هشدار درباره مشکلات ساختاری مدیریت اقتصادی کشور است.
علم به شاهنشاه هشدار میدهد که:·
· دستگاههای دولتی به دلیل منافع شخصی، اطلاعات صحیح را به عرض نمیرسانند.
· حل مشکلات اقتصادی (مانند قیمت گندم یا مدیریت کارخانه) با “امریه” و دستور مستقیم ممکن نیست و نیاز به مطالعه و کارشناسی دارد.
· شاهنشاه به مشاوران مستقلی خارج از ساختار دولت نیاز دارد تا واقعیتها را بدون حب و بغض به ایشان گزارش کنند.
در برابر این انتقادات، واکنش شاه معمولاً دفاع از گزارشات ، رد کردن پیشنهادها و در نهایت ناخشنودی از صراحت علم بود. این مطالب نشان میدهد که چگونه عدم پذیرش انتقادات و اتکا به اطلاعات نادرست به بروز مشکلات مالی و مدیریتی در کشور منجر میشد.
این متن بخشهایی از خاطرات اسدالله علم را نشان میدهد که نحوه تعامل و تصمیمگیریهای محمدرضا شاه را در مسائل مختلف داخلی و خارجی روایت میکند.
· شاه با قاطعیت و گاهی با عجله و دادن ضربالاجلهای کوتاه (مثلاً ۴۸ ساعته برای دستگیری در بلوچستان) دستور میدهد.
· در موضوعاتی مانند ساخت بیمارستان شیعیان لبنان، شاه بر تصمیمگیری فوری تأکید دارد و از تأخیر خشمگین میشود.
· شاهنشاه حتی در تشکیل دولت جدید (کابینه هویدا) مستقیم دخالت میکند و با وجود پیشبینیهای تغییر، به دلیل تحمیل شدن وزرا از سوی اطرافیان، به طور کامل با Cabinet قبلی موافقت میکند.
· در مسائل بینالمللی مانند قرارداد هیرمند با افغانستان، شاه شرط تعهد کتبی پادشاه افغانستان را میگذارد.
· همچنین، رفتار شاه گاهی همراه با شکاکیت شدید و گاهی با سادهلوحی توصیف شده، مانند پرونده سپهبد بختیار که به تیرگی روابط ایران و لبنان انجامید.
اسدالله علم در خاطرات خود به انتقاد از حکومت فردی و غیرمنطقی محمدرضا شاه و همچنین فاصله عمیق بین هیئت حاکمه و مردم ایران میپردازد.
در پی حمله متفقین در شهریور ۱۳۲۰، رضا پهلوی به سرعت دچار آشفتگی روانی و ضعف جسمانی شد. ارتشش در همان ساعات اولیه متلاشی گردید و او که کاملاً مستأصل شده بود، دست به تصمیمات متناقض زد. سرانجام، وی سراسیمه به بندرعباس رفته و با کشتی انگلیسی از ایران خارج شد.
پس از شکست کودتای ۲۴ مرداد ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی با وحشت شدید، ثریا را برای فرار فوری از ایران به مقصد عراق از طریق رامسر و هواپیما بیدار کرد. در شتاب خروج، شاه ثریا را فراموش کرد و هواپیما مجبور به بازگشت شد، که ثریا در نهایت با عجله وارد آن شد و ناخواسته بر اسلحه شاه نشست. این رویداد، اوج اضطراب شاه، پیامدهای شکست کودتا و لحظات پرمخاطره ترک کشور را به تصویر میکشد.
در زمان استعفای رضاشاه در ۱۳۲۰ شمسی، او بیش از ۷۶۰ میلیون ریال در بانک ملی و مبالغ هنگفتی در بانکهای خارجی از جمله لندن، سوئیس و نیویورک داشت. فرزندانش این داراییها را به ارث بردند و داراییهای او در آمریکا حدود ۱۸.۵ میلیون دلار برآورد میشود. این حجم ثروت نشان میدهد تعبیراتی مانند «عصر طلایی، رهبر کبیر، مصلح» بیشتر جنبه تبلیغاتی و افسانهای داشتهاند.
آرتور چستر میلسپو در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد شاه با اقدامات مشکوک و پرهزینه، ثروت کلانی اندوخت. بخش بزرگی از زمینهای مازندران را تصاحب کرد و حسابهای شخصیاش بیش از ۲۰ میلیون دلار بود. او بودجههای عمومی را با بودجههای خصوصی مخلوط میکرد و از مالیاتهای اضافی، حقالسهم نفت، تورم و انحصارات، درآمد شخصی به دست میآورد.
محمدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» با استناد به اسناد وزارت خارجۀ آمریکا مینویسد رضاخان پس از دستیابی به قدرت با پشتیبانی انگلیسیها به ثروتاندوزی و اخاذی از ثروتمندان پرداخت و حتی درصدد اخاذی از احمدشاه نیز برآمد. طبق گزارشها، سفر احمدشاه به اروپا در واقع به دلیل فشار مالی و امتناع او از پرداخت پول به وزیر جنگ بود.
آرتور چستر میلسپو در کتاب «آمریکاییها در ایران» مینویسد رضاشاه بهجای اقامت در کاخ گلستان، مجموعهای از کاخهای مدرن ساخت. او در کنار هتل رامسر کاخی کوچک برای استراحت ساخت و در سراسر ایران مجسمههای متعدد خود را نصب کرد تا یادش باقی بماند. برخی از بناهای او از نظر معماری قابل قبول، برخی جذاب و برخی نیز فاقد زیبایی بودند.
محمدقلی مجد، مینویسد: هدف اصلی رضاشاه نه توسعه کشور، بلکه ایجاد یک امپراتوری شخصی بود؛ او با تصاحب گستردۀ زمینهای زراعی و ساخت جادهها و راهآهن در واقع شبکهای برای اتصال املاک خود ایجاد کرد و در کنار آن دارایی طبقات مرفه را نیز بهتدریج مصادره میکرد.
بهگفتۀ محمدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، تعلیق تبدیل پوند استرلینگ به طلا از سوی بریتانیا در سال ۱۹۳۱م باعث کاهش ارزش پوند و هرجومرج مالی در ایران شد. تلگرام این خبر در کرمانشاه به رضاشاه رسید و او از شدت زیان شخصی و نه دولتی ــ شامل میلیونها لیره و پوند ذخیرهشده در خارج از کشور ــ از کوره دررفت و حتی به مشاوران و انگلیسیها ناسزا گفت، زیرا در یک لحظه حدود ۳۰ درصد داراییهایش از بین رفته بود.
بهگفتۀ محمدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، رضاشاه با تصاحب منطقۀ خزر و بجنورد عواید صادرات گندم، برنج، پنبه و دام به شوروی را مستقیماً به حسابهای شخصی خود در نیویورک و بانکهای سوئیس منتقل میکرد و به همین دلیل تا آخرین روزهای حکومتش برای تصرف زمینهای مجاور شوروی تلاش مینمود.
رضا پهلوی با خودکامگی، طرحهای عمرانی دلخواه خود را با ترسیم روی نقشه دیکته میکرد و مقامات محلی را وادار به اجرای فوری و حتی نمایشی (مانند کاشت شبانه درختان) مینمود. او به جزئیات ناچیزی مانند تعداد درختان اهمیت داده و مسئولان را به شدت تنبیه میکرد. در یک مورد، دستور تیرباران ۵۴ نفر را صادر کرد که به دلیل عجله در اجرا، منجر به کشته شدن ۷ نفر بیگناه دیگر شد و بیرحمی و بیتوجهی او به جان انسانها را آشکار ساخت.
محمدرضا پهلوی به شدت از دکتر کنی، رئیس حزب مردم، به دلیل انتقاد از دولت و زیر سوال بردن آزادی انتخابات در دوران سلطنتش، انتقاد کرد. در پی این انتقاد، پهلوی دستور برکناری کنی و انتصاب ناصر عامری را صادر کرد. با این حال، محمدرضا پهلوی با پیشنهادات اصلاحی عامری، از جمله رایگان کردن تحصیل و درمان، مخالفت کرد و او را به خاطر انتقاداتش به شدت تحقیر کرد. عامری مجبور شد در تبریز اعتراف به اشتباه کند (“در گرگان گُه خوردم”) و پهلوی از این اقدام رضایت نشان داد. این وقایع نشاندهنده خودکامگی و عدم تحمل انتقاد در حکومت پهلوی است.
باوجود ادعای «تمدن بزرگ»، کشور با مشکلات اساسی معیشتی و خدماتی روبهرو بوده است. قطعی برق، گرانی و کمبود نان، قند، شکر و گوشت، ضعف در توزیع گندم، وضعیت وخیم روستاها در آب و برق، و تصمیمات نادرست اقتصادی بارها موجب نارضایتی مردم شده است. سوءمدیریت، بیبرنامگی و بیتوجهی شاه و دولت به مشکلات روزمره، فاصله عمیق میان تبلیغات رسمی و واقعیت زندگی مردم را آشکار میسازد.
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۸ آذر ۱۳۴۸: ناهار مهمان والاحضرت اشرف بودم، با رؤسا و مسئولین و وزرا که شاید فکری برای تهیۀ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۱: شب، اطّبایی[۱] که چشم خانم عَلَم و علیاحضرت، ملکۀ پهلوی، را عمل کردهاند، مهمان من بودند.
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۵۶: … به سرِ مبارک شاهنشاه بزرگم قسم میخورم که وقتی تلویزیون فرانسه را که غلام
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۴۸… صبح هم شاهنشاه را خیلی کسل دیدم. از وضع مالی دولت بسیار ناراحت بودند. فرمودند: دیشب
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۴: دیشب [هوشنگ انصاری]، وزیر اقتصاد [و دارایی]، پیش من بود. شرح عجیبی از عدم هماهنگی دستگاههای
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «شنبه ۴ بهمن ۱۳۵۴: … بعد عرض کردم آیا شاهنشاه وضع روشنی از اوضاع اقتصادی کشور به دست دارند؟ فرمودند:
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲: . .. صبح شرفیاب شدم… به عرض رساندم باید از طرف دفتر مخصوص به دولت
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: پنج شنبه ۸شهریور۱۳۵۲: صحبت کمگندمی پیش آمد. خیلی خیلی با ملایمت به رئیس دولت، هویدا، فرمودند راستی در این
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۸ دی ۱۳۵۵: صبح شرفیاب شدم و شاهنشاه را بسیار عصبانی و برافروخته یافتم. گرچه معمول ندارم که
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۵۱: … یک نفری دیشب دو ساعت شرفیابی داشته، پیش من آمد. راست یا دروغ،
اسدالله علم درخاطرات خودمینویسد: «یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۳: ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۵۴: رئیس دانشگاه تهران، [هوشنگ نهاوندی]، کاغذی به من نوشته بود که چون استادان شکایت کمیِ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۴۸: … برف عجیبی که چند روز پیش آمده است، راه هراز- مازندران را بند آورده و
اصلاحات فرهنگی و اجتماعی رضا شاه، که با هدف ترویج سکولاریسم و فرهنگ غربی انجام شد، پیامدهای عمیقی بر جامعه ایران داشت. این اصلاحات شامل محدودیتهایی بر مراسم و نمادهای مذهبی، ممنوعیت القاب مذهبی و انتقال نهادهای مذهبی به وزارت آموزش و پرورش بود. اوج این اصلاحات، قانون کشف حجاب بود که با ممنوعیت چادر در اماکن عمومی و ترویج اجباری بیحجابی همراه شد. پیامدهای این قانون شامل افزایش چشمگیر طلاق و جدایی زنان از خانوادههایشان بود. در مجموع، این اصلاحات به عنوان عامل انحرافات اجتماعی و فرهنگی در ایران تلقی میشود.
محمدرضا پهلوی در نامهای به ملک فیصل، او را به مدرنیزاسیون تشویق کرد و خواستار باز شدن مرزها، آموزش مختلط و ایجاد دیسکو شد. او این اقدامات را برای ثبات حکومت فیصل ضروری دانست. ملک فیصل با تعجب پاسخ داد که او پادشاه یک کشور مسلمان است، نه فرانسه
در اواخر دوران حکومتش (شهریور ۱۳۲۰)، رضا پهلوی حدود نیمی از نقدینگی کل کشور را در اختیار داشت (۶۸۰ میلیون ریال). او بخشهای بزرگی از مازندران را تصاحب کرد و با استفاده از قدرت، املاک زیادی را با قیمتی دلخواه و گاهی با تهدید مالکان خرید. همچنین هتلها و کارخانههای متعددی برای خود ساخت. او حداقل ۱۰۰ میلیون دلار از محل حقالامتیاز نفت را شخصاً برداشت کرد که معادل کل ظرفیت وامدهی بانک مهمی در آمریکا در آن زمان بود. این اقدامات نشاندهندهی حرص شدید او برای چپاول اموال ایران است.
پس از تبعید رضا شاه، محمدرضا پهلوی ابتدا املاک غصبشده توسط پدرش (حدود ۲۰۰۰ آبادی) را به مجلس شورای ملی سپرد تا به صاحبان اصلی بازگردانده شوند. اما سپس این املاک را پس گرفت و با تأسیس «بنیاد پهلوی»، آنها و سایر اموال نامشروع پدرش را رسماً متعلق به خانوادهی خود کرد. این بنیاد با عنوان «خیریّه» در اقتصاد کشور نفوذ یافت و به ابزاری برای پاداش دادن به حامیان حکومت تبدیل شد. تا سال ۱۳۵۶، بنیاد پهلوی مالک سهام ۲۰۷ شرکت در بخشهای مختلف اقتصادی از جمله معدن، سیمان، بانک، بیمه، هتل، فلزات، کشت و صنعت و ساختمان بود.
سطح پایین تحصیلات، توانایی فکری و فرهنگ عمومیاش رضا شاه ،بر اساس نامه فوق ،واضح و مشهود میباشد .این وضعیت به عنوان عاملی برای تقلید کورکورانه از فرهنگ اروپا معرفی شده است.
دوران تحصیل محمدرضا پهلوی ،فردی بود که در درس، به خصوص ریاضی، ضعیف بوده و به دلیل جایگاه ولیعهدی، از بازخواست درسی مصون بوده است. در سوئیس، معلم او متوجه شده که تکالیفش را دوست صمیمیاش نوشته است. او بدون دیپلم به ایران بازگشت و در دانشکده نظامی ثبت نام کرد. سپس به عنوان بازرس ارتش، سه سال را در سفر به سراسر کشور گذراند و در نهایت با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد و به سرعت به درجه سروانی رسید. نویسنده این روند تحصیلی را “طی کردن آسان پلّههای علم و سواد” توصیف میکند
در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، جادهی تهران-قزوین شاهد پیشروی تانکها و کامیونهای نظامی شوروی به سمت پایتخت ایران بود که یادآور حوادث سال ۱۲۹۴ بود. رضا پهلوی، شاه وقت ایران، با وجود شناخت و نفرت از روسها، به جای مقاومت، استعفا داد و از تهران گریخت. او سپس به اصفهان پناهنده شد و از کشور تبعید گردید و ایران را در بحرانی عمیق رها کرد.
محمدرضا پهلوی، پیش از فرار در دی ماه ۱۳۵۷، سابقه ترک کشور در زمان بحران را داشته است. او چند روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ابتدا به شمال، سپس به عراق و نهایتاً به ایتالیا گریخت تا امنیت خود را در صورت شکست کودتای آمریکاییها علیه دکتر مصدق تامین کند
رضا پهلوی، پادشاه ایران، خود را نه تنها قدرتمند، بلکه سرچشمه حکمت و “سایه خدا” میدانست و در تمام امور دولتی دخالت میکرد. در اواخر سلطنتش، این تکبر به حدی رسید که ادعای خدا بودن را نیز پذیرفت و دچار جنون قدرت شد.
گزارشهای تاریخی، از جمله گزارش سیا، شاهدی بر عقده خودبزرگبینی محمدرضا پهلوی هستند. وی با نادیده گرفتن مبانی اقتصادی و منطق، دستور به ادغام کارخانهها برای منافع بلژیکیها داد و تنها به “امر من” اکتفا کرد. تکبر او در تغییر و طولانیتر کردن القاب خود، از “آریامهر” تا “اعلیحضرت همایون محمّدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران” آشکار است. او حتی از به کار رفتن لقب “شخص اول” برای خود به شدت ناراحت شد. پهلوی مناسبتهای تقویم را نیز به خود و خانوادهاش نسبت داد و جشنهای اجباری در مناسبتهای تولد، نجات از ترور، و کودتا ترتیب داد، که این امر اوج خودبزرگبینی و تلاش برای اسطورهسازی از خود و خاندانش را نشان میدهد
رضا شاه بخش عمدهای از بودجههای نظامی و عمرانی (راهآهن و بنادر) را به اختلاس اختصاص داد، بهطوری که بیش از ۲۰ میلیون پوند از ۳۱ میلیون پوند درآمد نفتی ایران را دزدید. او در حسابهای بانکی خود در لندن بین ۲۰ تا ۳۰ میلیون پوند پول داشت. این ثروت میتوانست برای خرید سهام شرکت نفت ایران و انگلیس (APOC) و جلوگیری از بحرانهای بعدی مورد استفاده قرار گیرد، اما رضا شاه از طریق رشوه، خریدهای ارزان و تصاحب املاک، این ثروت را جمعآوری کرده بود
حکومت محمدرضا پهلوی آلوده به فساد و رشوهخواری گسترده بود، به طوری که شاه، خواهرش اشرف و وزیر دربار در رأس آن قرار داشتند. نخبگان و نظامیان نیز از این فساد بهرهمند شده و درآمدهای کلانی از این طریق کسب میکردند. شاه همچنین از بودجه عمومی برای هزینههای شخصی و خانوادگی، از جمله خرید اموال لوکس و برگزاری جشنها، استفاده میکرد.
رضا پهلوی به دلیل عصبانیت، افراد مختلف از جمله افسر پلیس و ملا را مورد ضرب و شتم قرار میداد. او در برابر انتقاد روزنامه تهرانی دستور توقیف آن را صادر کرد. همچنین، در مورد چپاول اموال توسط سران ارتش، به جای برخورد با آنان، از منتقد عصبانی شد، زیرا خود او نیز از اموال غصب شده سهم برمیداشت
محمدرضا پهلوی به شدت مخالف هرگونه اعتراض و انتقاد بود و با منتقدان خود، از جمله اعضای خانواده و نخستوزیر، برخورد میکرد. او حتی دستور قتل ناصر عامری، رئیس حزب مردم، را به دلیل پرسشی درباره تحصیل رایگان صادر کرد. در دوران حکومت او، سانسور مطبوعات و کنترل نامههای شخصی مردم رواج داشت و خود او نیز به آزادی اندیشه اعتقادی نداشت.
رضا شاه ،سالهای پایانی سلطنت خود، دچار جنون قدرت شد و حتی در مسائل جزئی مانند کاشت درخت، علیرغم نظر کارشناسان مبنی بر عدم رشد، دستور به اجرای آن میداد. این اصرار بر دخالت شخصی در تمام امور، از بالاترین سیاستها تا جزئیترین جزئیات، نشاندهنده عدم پذیرش نظر کارشناسان و نگاه خودکامه او به قدرت بود
محمد رضا شاه با وجود مخالفت کارشناسان، دستور به ادغام کارخانهها برای منافع بلژیکیها میدهد و معتقد است امر او برای تحقق صرفه اقتصادی کافی است. در مثالی دیگر، او با وجود توضیح وزیر دربار درباره عدم صرفه اقتصادی کشاورزی داخلی در مقایسه با واردات گندم از آمریکا، بر نظر خود مبنی بر سودآور بودن کشاورزی با مساعدتهای دولتی اصرار میورزد
رضا پهلوی با خشونت و الفاظ رکیک به وزیر دارایی خود ،به دلیل دستور ساخت سد توسط وزیر (که خود دستور از سوی رضا پهلوی بوده) صورت میگیرد،حمله میکند. و منجر به جراحت وزیر میشود. این رفتار، فقدان درک رضا پهلوی از اخلاق و ادب عامل تردید در مورد توانایی او در وارد کردن مظاهر تمدن جدید،میشود.
پهلوی در واکنش به انتقادها در مورد اظهاراتش درباره جنگ احتمالی در شاخ آفریقا، با عصبانیت شدید و استفاده از الفاظ بسیار رکیک، منتقدان و “محافل سیاسی تهران” را مورد حمله قرار داده است. همچنین، متن فهرستی از فحاشیهای وی به چهرههای سرشناس بینالمللی از جمله خبرنگار نیویورک تایمز، مسئول دفتر ایران در وزارت خارجه آمریکا، نماینده انگلیس در سازمان ملل و سفیر انگلیس در ایران، و همچنین روزنامهنگاران داخلی را ارائه میدهد که نشاندهنده سطح پایین ادب و نزاکت محمدرضا پهلوی است.
رضا پهلوی با حمایت انگلیسیها به قدرت رسید و با امضای قراردادهای نامطلوب نفتی (مانند قرارداد ۱۹۳۳) و خوشخدمتی به بیگانگان، منافع شخصی خود را تأمین کرد. در طول جنگ جهانی دوم، با وجود مهلت داده شده برای دستگیری عوامل نازی، انگلیسیها و شوروی به ایران حمله کردند و ارتش او به سرعت فروپاشید. در نهایت، نیروهای خارجی او را مجبور به تبعید به آفریقای جنوبی کردند و او در آنجا در تنهایی درگذشت.
تکای محمدرضا پهلوی به قدرتهای خارجی، به ویژه آمریکا، انگلستان و شوروی، در طول دوران حکومتش اشاره دارد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از حمایتهای همهجانبه آمریکا، روابط خوب با شوروی و حمایت دیرینه انگلستان برخوردار بود و این امر باعث شده بود که جایگاه خود را مستحکم بداند. با این حال، در سال ۱۳۵۷، این امیدها به ناامیدی بدل شد. هنگامی که آمریکاییها او را به ترک ایران تکلیف کردند، او از عدم حمایت آنها متعجب شد. حتی پس از فرار از ایران، با ممانعت ورود به آمریکا مواجه شد و به ناسپاسی و نامردی آمریکاییها اشاره کرد، در حالی که تمام عمر خود را در خدمت به ایالات متحده گذرانده بود.
در دوران پیش از رسیدن به سلطنت، رضا پهلوی با تظاهر به مذهبی بودن و شرکت در مراسم سوگواری محرم، سعی در جلب نظر مردم داشت. اما پس از به قدرت رسیدن، رویکرد خود را تغییر داد و با محدود کردن مناسک مذهبی، تلاش در جداسازی اجباری جامعه از دین نمود. این تناقض رفتاری نشاندهنده پایهریزی حکومت او بر اساس فریبکاری است.
این متن به نقد شدید دوران حکومت محمدرضا پهلوی میپردازد و او را به ریاکاری در دینداری متهم میکند. در حالی که پهلوی ادعا میکرد نیرویی عرفانی او را همراهی میکند و خود را فردی مذهبی معرفی میکرد و حتی از ملاقات با حضرت قائم (عج) سخن میگفت، اما همزمان سیاستهایی را ترویج میکرد که با ارزشهای دینی در تضاد کامل بود. گسترش فساد، فحشا، مشروبفروشیها، قمارخانهها، و حمایت از مراکز فساد مانند کابارهها، برگزاری جشن هنر شیراز با محتوای مستهجن، اشغال برنامههای تلویزیونی و سینماها توسط فیلمهای مبتذل آمریکایی، و ممنوعیت استفاده از چادر برای دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان، تنها بخشی از این سیاستها بود. علاوه بر این، در حالی که او از ایمان سخن میگفت، بسیاری از وعاظ و روحانیون در زندانها، تبعیدگاهها و شکنجهگاهها به سر میبردند. متن نتیجه میگیرد که پهلوی برای حفظ ظاهر و جلب نظر برخی، دم از دین میزد، اما در عمل برای خوشخدمتی به بیگانگان، فساد و بیبندوباری را در جامعه ترویج میکرد.
این متن، نامهای از زنان یزد به مجلس شورای ملی در دوران رضا شاه را بازتاب میدهد که در آن به ظلم و ستم شدید پاسبانان و مأموران شهربانی به زنان، از جمله ضرب و جرح، غارت اموال (روسری و چادر نماز) و حتی به شهادت رساندن زنان بیمار یا باردار اشاره شده است. نویسنده نامه معتقد است که در زمان قانون کشف حجاب رضا شاه، حتی ناموس خود او نیز غیرت نداشت و این ظلمها در حالی صورت میگرفت که شاه با بیحجابی ملکه و دخترانش، به مقدسات توهین میکرد.
در سفر سلطان قابوس به ایران، محمدرضا پهلوی دستور داد دختران ایرانی برای خوشگذرانی در اختیار او قرار گیرند. گفته شد سلطان قابوس هر شب چهار تا پنج دختر داشته و از آنها بسیار لذت برده است.
رضا پهلوی چهار بار ازدواج کرد که اکثر آنها کوتاه مدت و با طلاق همراه بود. روابط او فاقد عشق و تعهد خانوادگی توصیف شده است.
محمدرضا پهلوی به دلیل “زنبارگی” از همسران اول (فوزیه) و دوم (ثریا) خود جدا شد و سپس با فرح ازدواج کرد. فساد جنسی او، از جمله علاقه به دختران موطلایی و مهمانداران لوفتهانزا، آشکار بود. او حتی در سفرهای تفریحی، فرح را به ویلا میفرستاد تا خودش به عیاشی بپردازد و درخواستهای نامشروعی مانند رابطه با دختر وزیر یا درخواست زن از فرماندار ونیز داشت
این متن روایتگر فساد مالی در دوران پهلوی است، به ویژه در مورد رضا پهلوی و فرزندانش. به عنوان نمونه، به درخواست غیرقانونی یکی از پسران رضا پهلوی برای کابلکشی باغ شخصی با بودجه شهرداری و اجتناب از پرداخت هزینه برق اشاره شده است. همچنین، متن بیان میکند که خانواده پهلوی با تصاحب گسترده زمینها، به یکی از بزرگترین مالکان کشور تبدیل شده بودند
خانواده سلطنتی و اطرافیانشان از کاخهای متعدد، امکانات رفاهی لوکس، و مصالح و لوازم وارداتی بهرهمند بودند که همگی از محل بیتالمال تأمین میشد. در حالی که ولیعهد ۱۴ ساله در ناز و نعمت غرق بود و با هواپیمای شخصی به مدرسه میرفت، همسالان او در فقر شدید به سر میبردند. محمدرضا پهلوی نیز هزینههای هنگفتی را صرف زندگی اشرافی فرزندان و نزدیکان خود میکرد، که این امر نمونهای آشکار از اولویت دادن منافع شخصی بر منافع عمومی و تضاد طبقاتی عمیق در جامعه آن روز بود.
گزارشهای سیا از فساد فرزندان رضا پهلوی پرده برمیدارد. پسرانش صنعت حمل و نقل را با اولویت دادن به کامیون بر راهآهن، برای منافع شخصی کنترل میکردند و مانع توسعه خطوط ریلی میشدند. دخترش نیز در تصمیمگیریهای صنعتی کشور نفوذ داشت. این فسادها باعث اتلاف منابع و نیروی انسانی میشد
محمدرضا پهلوی به خانوادهاش اجازه سوءاستفاده از بیتالمال را میداد. شاپور علیرضا در قاچاق مواد مخدر دست داشت. فرح در امور فرهنگی و اقتصادی دخالت کرده و با قیمتگذاریهای نجومی، اختلاس میکرد. شهناز نیز از بیتالمال برداشتهای کلان داشت
انتخابات مجلس شورای ملی در دوران رضا پهلوی کاملاً فرمایشی بود؛ در انتخابات دورهی ششم، آیتالله مدرس هیچ رأیی نداشت. او با طنز پرسید: «آن یک رأی که خودم به خودم دادم، کجاست؟!» رضا پهلوی اهمیتی به نظر مردم نمیداد
اسدالله علم، معتمد محمدرضا پهلوی، اعتراف میکند که انتخابات مجلس و هیأت حاکمه تحت کنترل کامل شاه و حزب حاکم بود و نمایندگان از پیش انتخاب میشدند. او به فساد و زد و بند در این فرایند اشاره کرده و قشر بالای جامعه را “اَفسدالنّاس” مینامد. این بیاعتمادی به انتخابات، منجر به مشارکت پایین مردم شد، چنانکه در انتخابات انجمنهای شهرداری تهران در سال ۱۳۵۵، از پنج میلیون نفر جمعیت، تنها حدود ۶۰-۷۰ هزار نفر ثبتنام کردند
رضا پهلوی با برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) مخالفت میکرد و در ایام محرم، با راهاندازی دستههای موزیک و کارناوالهای شادی (حتی در شب عاشورا)، به مقدسات اسلامی توهین میکرد. این اقدامات در جهت مقابله با اسلام بود
دوران حکومت پهلوی شاهد ترویج فساد گسترده و مقابله با اسلام بود. این فساد در قالب آگهیهای جنسی، فیلمهای مستهجن، تشویق زنان به خوانندگی، کلوپهای شبانه و قمار نمود داشت. انقلاب سفید نیز با منع حجاب در مراکز عمومی و تأسیس «کاخ جوانان» با اهداف غیراخلاقی همراه بود. برگزاری «جشن هنر شیراز» در ماه رمضان ۱۳۵۶ نیز نمونهای دیگر از این رویکرد ضد اسلامی بود.
در دوران قاجار و اوایل پهلوی، مستشاران آمریکایی (میلسپو) و سپس آلمانی، نقش کلیدی در نظام مالی و بانکی ایران ایفا کردند. رضا پهلوی به متخصصان داخلی اعتماد نداشت و ادارات و مراکز علمی را بر اساس الگوهای خارجی، به ویژه فرانسه و آلمان، سازماندهی کرد
رضا پهلوی با مالکیت وسیع املاک در ایران، پس از امپراتور ژاپن، بزرگترین مالک آسیا بود. او با انحصار صنعت گردشگری و مالکیت بسیاری از هتلها، بهویژه در سواحل خزر، در تجمل و ثروتاندوزی غرق بود
کاخ نیاوران، تبدیل شده از محل پذیرایی مقامات به خانه خانواده پهلوی، ۱۰ سال ساخت آن طول کشید. این کاخ ضدگلوله، ضدتوپ و ضدزلزله، ۹۰۰۰ متر مربعی، شامل امکانات لوکس و مجموعههای هنری نفیس بود. فرح پهلوی ۷۰۰ کیلو طلا را به خارج برد. خاندان سلطنتی کاخهای متعدد دیگری نیز داشتند که با بهترین مصالح و لوازم خارجی ساخته و تزئین شده بودند. زندگی آنها غرق در تجملاتی چون پوست سنجاب مسیحی ۴۰ هزار دلاری و مبلمان اروپایی میلیونی بود
رضا پهلوی، در تقلید از پادشاه مصر، پیرمردی را سوار خودروی خود کرد و صد تومان انعام داد. پیرمرد به جای پول، درخواست معافیت پسرش از خدمت نظام کرد. رضا پهلوی موافقت کرد و دستور داد پول را به رشوه گیرندگان بدهند. متن به فساد گسترده در حکومت او و کسب ثروت از طریق رشوه، تصاحب املاک و خرید ارزان اشاره دارد.
محمدرضا پهلوی در تمامی قراردادهای دولتی حقالزحمه خود را برمیداشت و علاوه بر فساد شخصی، چشمپوشی و تشویق فساد نزدیکان و خانوادهاش، از جمله نخستوزیر و همسرش فرح را نیز در دستور کار داشت.
رضا پهلوی به دلیل نفرت گسترده مردم و اذعان نویسندگان و سرشناسان خارجی، از جمله سفیر آمریکا، به بیرحمی، طمعکاری و ستمگری، با سقوط و مرگ در تبعید، تأثیری بر کسی نگذاشت.
نارضایتی گسترده مردم از حکومت محمدرضا پهلوی، ناشی از فساد اخلاقی رژیم و وابستگی کشور به آمریکا در زمینههای اقتصادی، سیاسی و نظامی بود.
فرمانده نیروی دریایی، غلامعلی بایندر، با اقدام خود در استقرار پرچم ایران در جزایر خلیج فارس، باعث اعتراض انگلیسیها و توبیخ از سوی رضا پهلوی شد. این رویداد نمونهای از ضعف رضا پهلوی در برابر انگلیس و انعطافپذیری او در قبال منافع ملی بود، که در نهایت منجر به اخراج او توسط انگلیسیها به دلیل گرایش به آلمان شد.
رژیم پهلوی در برابر آمریکا و انگلیس منفعل و ذلیل بود؛ از امکانات نظامی ایران در جنگ ویتنام توسط آمریکا سوءاستفاده میشد و رژیم پهلوی قادر به فروش سلاح بدون اجازه آمریکا نبود. همچنین در برابر غارت شرکت انگلیسی کاستین سکوت کرده و نفت ایران را بسیار ارزان به انگلیس میفروخت.