سوءمدیریت پهلوی وافزایش بی سوادی
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۸ آذر ۱۳۴۸: ناهار مهمان والاحضرت اشرف بودم، با رؤسا و مسئولین و وزرا که شاید فکری برای تهیۀ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۸ آذر ۱۳۴۸: ناهار مهمان والاحضرت اشرف بودم، با رؤسا و مسئولین و وزرا که شاید فکری برای تهیۀ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۱: شب، اطّبایی[۱] که چشم خانم عَلَم و علیاحضرت، ملکۀ پهلوی، را عمل کردهاند، مهمان من بودند.
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۵۶: … به سرِ مبارک شاهنشاه بزرگم قسم میخورم که وقتی تلویزیون فرانسه را که غلام
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۴۸… صبح هم شاهنشاه را خیلی کسل دیدم. از وضع مالی دولت بسیار ناراحت بودند. فرمودند: دیشب
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۴: دیشب [هوشنگ انصاری]، وزیر اقتصاد [و دارایی]، پیش من بود. شرح عجیبی از عدم هماهنگی دستگاههای
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «شنبه ۴ بهمن ۱۳۵۴: … بعد عرض کردم آیا شاهنشاه وضع روشنی از اوضاع اقتصادی کشور به دست دارند؟ فرمودند:
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲: . .. صبح شرفیاب شدم… به عرض رساندم باید از طرف دفتر مخصوص به دولت
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: پنج شنبه ۸شهریور۱۳۵۲: صحبت کمگندمی پیش آمد. خیلی خیلی با ملایمت به رئیس دولت، هویدا، فرمودند راستی در این
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «چهارشنبه ۸ دی ۱۳۵۵: صبح شرفیاب شدم و شاهنشاه را بسیار عصبانی و برافروخته یافتم. گرچه معمول ندارم که
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۵۱: … یک نفری دیشب دو ساعت شرفیابی داشته، پیش من آمد. راست یا دروغ،
اسدالله علم درخاطرات خودمینویسد: «یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۳: ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از
اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۵۴: رئیس دانشگاه تهران، [هوشنگ نهاوندی]، کاغذی به من نوشته بود که چون استادان شکایت کمیِ
اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد: «یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۴۸: … برف عجیبی که چند روز پیش آمده است، راه هراز- مازندران را بند آورده و
محمدرضا پهلوی در نامهای به ملک فیصل، او را به مدرنیزاسیون تشویق کرد و خواستار باز شدن مرزها، آموزش مختلط و ایجاد دیسکو شد. او این اقدامات را برای ثبات حکومت فیصل ضروری دانست. ملک فیصل با تعجب پاسخ داد که او پادشاه یک کشور مسلمان است، نه فرانسه
پس از تبعید رضا شاه، محمدرضا پهلوی ابتدا املاک غصبشده توسط پدرش (حدود ۲۰۰۰ آبادی) را به مجلس شورای ملی سپرد تا به صاحبان اصلی بازگردانده شوند. اما سپس این املاک را پس گرفت و با تأسیس «بنیاد پهلوی»، آنها و سایر اموال نامشروع پدرش را رسماً متعلق به خانوادهی خود کرد. این بنیاد با عنوان «خیریّه» در اقتصاد کشور نفوذ یافت و به ابزاری برای پاداش دادن به حامیان حکومت تبدیل شد. تا سال ۱۳۵۶، بنیاد پهلوی مالک سهام ۲۰۷ شرکت در بخشهای مختلف اقتصادی از جمله معدن، سیمان، بانک، بیمه، هتل، فلزات، کشت و صنعت و ساختمان بود.
دوران تحصیل محمدرضا پهلوی ،فردی بود که در درس، به خصوص ریاضی، ضعیف بوده و به دلیل جایگاه ولیعهدی، از بازخواست درسی مصون بوده است. در سوئیس، معلم او متوجه شده که تکالیفش را دوست صمیمیاش نوشته است. او بدون دیپلم به ایران بازگشت و در دانشکده نظامی ثبت نام کرد. سپس به عنوان بازرس ارتش، سه سال را در سفر به سراسر کشور گذراند و در نهایت با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد و به سرعت به درجه سروانی رسید. نویسنده این روند تحصیلی را “طی کردن آسان پلّههای علم و سواد” توصیف میکند
محمدرضا پهلوی، پیش از فرار در دی ماه ۱۳۵۷، سابقه ترک کشور در زمان بحران را داشته است. او چند روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ابتدا به شمال، سپس به عراق و نهایتاً به ایتالیا گریخت تا امنیت خود را در صورت شکست کودتای آمریکاییها علیه دکتر مصدق تامین کند
گزارشهای تاریخی، از جمله گزارش سیا، شاهدی بر عقده خودبزرگبینی محمدرضا پهلوی هستند. وی با نادیده گرفتن مبانی اقتصادی و منطق، دستور به ادغام کارخانهها برای منافع بلژیکیها داد و تنها به “امر من” اکتفا کرد. تکبر او در تغییر و طولانیتر کردن القاب خود، از “آریامهر” تا “اعلیحضرت همایون محمّدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران” آشکار است. او حتی از به کار رفتن لقب “شخص اول” برای خود به شدت ناراحت شد. پهلوی مناسبتهای تقویم را نیز به خود و خانوادهاش نسبت داد و جشنهای اجباری در مناسبتهای تولد، نجات از ترور، و کودتا ترتیب داد، که این امر اوج خودبزرگبینی و تلاش برای اسطورهسازی از خود و خاندانش را نشان میدهد
حکومت محمدرضا پهلوی آلوده به فساد و رشوهخواری گسترده بود، به طوری که شاه، خواهرش اشرف و وزیر دربار در رأس آن قرار داشتند. نخبگان و نظامیان نیز از این فساد بهرهمند شده و درآمدهای کلانی از این طریق کسب میکردند. شاه همچنین از بودجه عمومی برای هزینههای شخصی و خانوادگی، از جمله خرید اموال لوکس و برگزاری جشنها، استفاده میکرد.
رضا پهلوی به دلیل عصبانیت، افراد مختلف از جمله افسر پلیس و ملا را مورد ضرب و شتم قرار میداد. او در برابر انتقاد روزنامه تهرانی دستور توقیف آن را صادر کرد. همچنین، در مورد چپاول اموال توسط سران ارتش، به جای برخورد با آنان، از منتقد عصبانی شد، زیرا خود او نیز از اموال غصب شده سهم برمیداشت
محمدرضا پهلوی به شدت مخالف هرگونه اعتراض و انتقاد بود و با منتقدان خود، از جمله اعضای خانواده و نخستوزیر، برخورد میکرد. او حتی دستور قتل ناصر عامری، رئیس حزب مردم، را به دلیل پرسشی درباره تحصیل رایگان صادر کرد. در دوران حکومت او، سانسور مطبوعات و کنترل نامههای شخصی مردم رواج داشت و خود او نیز به آزادی اندیشه اعتقادی نداشت.
محمد رضا شاه با وجود مخالفت کارشناسان، دستور به ادغام کارخانهها برای منافع بلژیکیها میدهد و معتقد است امر او برای تحقق صرفه اقتصادی کافی است. در مثالی دیگر، او با وجود توضیح وزیر دربار درباره عدم صرفه اقتصادی کشاورزی داخلی در مقایسه با واردات گندم از آمریکا، بر نظر خود مبنی بر سودآور بودن کشاورزی با مساعدتهای دولتی اصرار میورزد
پهلوی در واکنش به انتقادها در مورد اظهاراتش درباره جنگ احتمالی در شاخ آفریقا، با عصبانیت شدید و استفاده از الفاظ بسیار رکیک، منتقدان و “محافل سیاسی تهران” را مورد حمله قرار داده است. همچنین، متن فهرستی از فحاشیهای وی به چهرههای سرشناس بینالمللی از جمله خبرنگار نیویورک تایمز، مسئول دفتر ایران در وزارت خارجه آمریکا، نماینده انگلیس در سازمان ملل و سفیر انگلیس در ایران، و همچنین روزنامهنگاران داخلی را ارائه میدهد که نشاندهنده سطح پایین ادب و نزاکت محمدرضا پهلوی است.
تکای محمدرضا پهلوی به قدرتهای خارجی، به ویژه آمریکا، انگلستان و شوروی، در طول دوران حکومتش اشاره دارد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از حمایتهای همهجانبه آمریکا، روابط خوب با شوروی و حمایت دیرینه انگلستان برخوردار بود و این امر باعث شده بود که جایگاه خود را مستحکم بداند. با این حال، در سال ۱۳۵۷، این امیدها به ناامیدی بدل شد. هنگامی که آمریکاییها او را به ترک ایران تکلیف کردند، او از عدم حمایت آنها متعجب شد. حتی پس از فرار از ایران، با ممانعت ورود به آمریکا مواجه شد و به ناسپاسی و نامردی آمریکاییها اشاره کرد، در حالی که تمام عمر خود را در خدمت به ایالات متحده گذرانده بود.
این متن به نقد شدید دوران حکومت محمدرضا پهلوی میپردازد و او را به ریاکاری در دینداری متهم میکند. در حالی که پهلوی ادعا میکرد نیرویی عرفانی او را همراهی میکند و خود را فردی مذهبی معرفی میکرد و حتی از ملاقات با حضرت قائم (عج) سخن میگفت، اما همزمان سیاستهایی را ترویج میکرد که با ارزشهای دینی در تضاد کامل بود. گسترش فساد، فحشا، مشروبفروشیها، قمارخانهها، و حمایت از مراکز فساد مانند کابارهها، برگزاری جشن هنر شیراز با محتوای مستهجن، اشغال برنامههای تلویزیونی و سینماها توسط فیلمهای مبتذل آمریکایی، و ممنوعیت استفاده از چادر برای دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان، تنها بخشی از این سیاستها بود. علاوه بر این، در حالی که او از ایمان سخن میگفت، بسیاری از وعاظ و روحانیون در زندانها، تبعیدگاهها و شکنجهگاهها به سر میبردند. متن نتیجه میگیرد که پهلوی برای حفظ ظاهر و جلب نظر برخی، دم از دین میزد، اما در عمل برای خوشخدمتی به بیگانگان، فساد و بیبندوباری را در جامعه ترویج میکرد.
در سفر سلطان قابوس به ایران، محمدرضا پهلوی دستور داد دختران ایرانی برای خوشگذرانی در اختیار او قرار گیرند. گفته شد سلطان قابوس هر شب چهار تا پنج دختر داشته و از آنها بسیار لذت برده است.
محمدرضا پهلوی به دلیل “زنبارگی” از همسران اول (فوزیه) و دوم (ثریا) خود جدا شد و سپس با فرح ازدواج کرد. فساد جنسی او، از جمله علاقه به دختران موطلایی و مهمانداران لوفتهانزا، آشکار بود. او حتی در سفرهای تفریحی، فرح را به ویلا میفرستاد تا خودش به عیاشی بپردازد و درخواستهای نامشروعی مانند رابطه با دختر وزیر یا درخواست زن از فرماندار ونیز داشت
خانواده سلطنتی و اطرافیانشان از کاخهای متعدد، امکانات رفاهی لوکس، و مصالح و لوازم وارداتی بهرهمند بودند که همگی از محل بیتالمال تأمین میشد. در حالی که ولیعهد ۱۴ ساله در ناز و نعمت غرق بود و با هواپیمای شخصی به مدرسه میرفت، همسالان او در فقر شدید به سر میبردند. محمدرضا پهلوی نیز هزینههای هنگفتی را صرف زندگی اشرافی فرزندان و نزدیکان خود میکرد، که این امر نمونهای آشکار از اولویت دادن منافع شخصی بر منافع عمومی و تضاد طبقاتی عمیق در جامعه آن روز بود.
محمدرضا پهلوی به خانوادهاش اجازه سوءاستفاده از بیتالمال را میداد. شاپور علیرضا در قاچاق مواد مخدر دست داشت. فرح در امور فرهنگی و اقتصادی دخالت کرده و با قیمتگذاریهای نجومی، اختلاس میکرد. شهناز نیز از بیتالمال برداشتهای کلان داشت
چهار پسر آیتالله خامنهای زندگی طلبگی و سادهای دارند و از موقعیت خود برای فعالیت اقتصادی استفاده نمیکنند. خامنهای به آنها اجازه چنین کاری را نداده و گفته است در صورت ورود به اقتصاد، نامشان از شناسنامه حذف خواهد شد
اسدالله علم، معتمد محمدرضا پهلوی، اعتراف میکند که انتخابات مجلس و هیأت حاکمه تحت کنترل کامل شاه و حزب حاکم بود و نمایندگان از پیش انتخاب میشدند. او به فساد و زد و بند در این فرایند اشاره کرده و قشر بالای جامعه را “اَفسدالنّاس” مینامد. این بیاعتمادی به انتخابات، منجر به مشارکت پایین مردم شد، چنانکه در انتخابات انجمنهای شهرداری تهران در سال ۱۳۵۵، از پنج میلیون نفر جمعیت، تنها حدود ۶۰-۷۰ هزار نفر ثبتنام کردند
دوران حکومت پهلوی شاهد ترویج فساد گسترده و مقابله با اسلام بود. این فساد در قالب آگهیهای جنسی، فیلمهای مستهجن، تشویق زنان به خوانندگی، کلوپهای شبانه و قمار نمود داشت. انقلاب سفید نیز با منع حجاب در مراکز عمومی و تأسیس «کاخ جوانان» با اهداف غیراخلاقی همراه بود. برگزاری «جشن هنر شیراز» در ماه رمضان ۱۳۵۶ نیز نمونهای دیگر از این رویکرد ضد اسلامی بود.
کاخ نیاوران، تبدیل شده از محل پذیرایی مقامات به خانه خانواده پهلوی، ۱۰ سال ساخت آن طول کشید. این کاخ ضدگلوله، ضدتوپ و ضدزلزله، ۹۰۰۰ متر مربعی، شامل امکانات لوکس و مجموعههای هنری نفیس بود. فرح پهلوی ۷۰۰ کیلو طلا را به خارج برد. خاندان سلطنتی کاخهای متعدد دیگری نیز داشتند که با بهترین مصالح و لوازم خارجی ساخته و تزئین شده بودند. زندگی آنها غرق در تجملاتی چون پوست سنجاب مسیحی ۴۰ هزار دلاری و مبلمان اروپایی میلیونی بود
محمدرضا پهلوی در تمامی قراردادهای دولتی حقالزحمه خود را برمیداشت و علاوه بر فساد شخصی، چشمپوشی و تشویق فساد نزدیکان و خانوادهاش، از جمله نخستوزیر و همسرش فرح را نیز در دستور کار داشت.
نارضایتی گسترده مردم از حکومت محمدرضا پهلوی، ناشی از فساد اخلاقی رژیم و وابستگی کشور به آمریکا در زمینههای اقتصادی، سیاسی و نظامی بود.
رژیم پهلوی در برابر آمریکا و انگلیس منفعل و ذلیل بود؛ از امکانات نظامی ایران در جنگ ویتنام توسط آمریکا سوءاستفاده میشد و رژیم پهلوی قادر به فروش سلاح بدون اجازه آمریکا نبود. همچنین در برابر غارت شرکت انگلیسی کاستین سکوت کرده و نفت ایران را بسیار ارزان به انگلیس میفروخت.
محمّدرضا پهلوی به قدری به متخصصان ایرانی بیاعتماد بود که برای معالجه دندان خود و همسرش به زوریخ سوئیس میرفت و حتی دندانساز مخصوصش را از آنجا به ایران میآورد، گاهی فقط برای کشیدن یک دندان.