وقتی رژیم بعث عراق به ایران حمله کرد و خرّمشهر و آبادان را در محاصره قرار داد، آیتالله خمینی مردم آن شهرها را به استقامت و مقاومت دعوت کرد. یکی از اهالی خرّمشهر از او شکایت کرده بود که ما به خاطر حرف تو، در خرّمشهر ماندیم؛ ولی تمام زندگیمان در بمباران از دست رفت. قاضی دادگاه هم بنا بر وظیفهای که داشت، برای آیتالله خمینی احضاریه صادر کرد و در آن نوشت که شما شاکی خصوصی دارید. ابلاغیه هم به شورای عالی قضایی رسید. افراد در شورای عالی، به این جمعبندی رسیدند که قاضی کار اشتباهی انجام داده و در نتیجه، باید اخراج شود. وقتی آیتالله خمینی از رأی شورای عالی مطّلع شد، شدیداً ناراحت شد و سریعاً اعلام کرد که هیچ کس حق ندارد آن قاضی را عزل کند؛ چرا که آن قاضی، به وظیفهی خود عمل کرده است. سپس، به فرزندش سپرد که برود و با خانوادهای که از او شکایت کرده بودند، صحبت کند و رضایتشان را جلب نماید. او گفته بود خسارت را هم از اموال شخصی خودش به آن خانواده پرداخت کند.[۱] آیتالله خمینی هم خودش اهل فساد و باندبازی نبود و هم اجازه نمیداد این کثافتکاریها به دستگاههای حکومت وارد شود.