پاسدارها مشغول کار روی ایوان بودند. نگاهی به آنها انداخت. سپس، رو به پسرش کرد و گفت: «احمد، چه کار میکنی؟»
– از برادران خواستهام براى حفاظت از جان فرزندم، علی، که خداى نکرده به پایین پرت نشود، جلوی این ایوان، نردهای نصب کنند و این کار مرسومى در همهی خانههاست.
– شیطان از همینجا سراغ آدم مىآید. اوّل به انسان مىگوید منزل شما احتیاج به نرده دارد. بعد، مىگوید رنگ مىخواهد. سپس، مىگوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانهی بزرگتر مىخواهید و آرام آرام انسان در دام شیطان مىافتد.
قناعت، راه دل آیتالله خمینی را به روی حرص بسته بود.[۱]