اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد:
«سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۵۱:
... یک نفری دیشب دو ساعت شرفیابی داشته، پیش من آمد. راست یا دروغ، میگفت: شاهنشاه خیلی از مردم و ادارات و دولت و ارتش و همه چیز مأیوساند. نشانیها که میداد، درست بود؛ اما خدا کند راست نباشد؛ چون دیگر به این صورت امیدی باقی نمیماند؛ یعنی برای شاه که امیدی نباشد، عملاً کاری از پیش نمیرود».(صفحه۶۲)