اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد:
«یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۵۴:
رئیس دانشگاه تهران، [هوشنگ نهاوندی]، کاغذی به من نوشته بود که چون استادان شکایت کمیِ حقوق خود را به پیشگاه همایونی تقدیم داشتهاند، نخستوزیر گلهمند است. فرمودند نخستوزیر گُه خورده که گلهمند است. همین طور بگو».(صفحه۶۷و۶۸)
«چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۱:
چرا باید مردم در مسائل زندگانی روزمرهشان حرف نزنند؟ اینکه به جایی صدمه نمیزند. فرمودند: چطور صدمه نمیزند؟ مثل مزخرفات عجیبی درمورد گرانی میگویند که این طور نیست. عرض کردم اولاً متأسفانه اینطور است؛ ثانیاً بر فرض چرت و پرتی میگویند. چه ضرری دارد؟ یک دریچۀ اطمینانی باز میشود».(صفحه۷۴)
«شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۳:
… صبح شرفیاب شدم. قبل از من به اندازۀ ده دقیقه نخستوزیر شرفیاب بود. من که شرفیاب شدم، فرمودند: به این مردکۀ عامری بگو در روزنامه [حزب مردم] گفتهاید باید فرهنگیها پاداش بگیرند. این [خرابکاری] subversion است. میخواهید معلمان را بشورانید؟ فرهنگی که در سال، سه ماه تعطیل دارد، این حرفها دربارهاش درست نیست. بگو شما را تنبیه میکنم. این چه مزخرفات است؟ معلوم میشود نخستوزیر مایه آمده بود. من دیگر عرضی نکردم. عرض کردم چَشم، ابلاغ خواهم کرد».(صفحه۷۳.۷۴)