اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد:
«یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۴۸:
… برف عجیبی که چند روز پیش آمده است، راه هراز- مازندران را بند آورده و تلفات سنگینی داده است؛ به این جهت حسبالامر شهبانو من اعلامیه دادم. نزدیک چهلونه تا پنجاه نفر زیر برف مدفون شده، مُردهاند. سر شب پیش والاحضرت اشرف رفتم؛ ولی برای شام که علیاحضرت هم تشریف داشتند، نماندم. منزل آمده، کار کردم».(صفحه۷۱)
سه شنبه۲۹بهمن۱۳۴۸:
«شاهنشاه به اسکی تشریف بردند. فرمودند: عصری شرفیاب شوم. تمام مدتی که شاهنشاه را ماساژ میدادند و بعد حمام گرفتند، شرفیاب بودم. صحبتهای متفرقه ضمن این دو ساعت زیاد شد؛ از آن جمله فضولی کردم و عرض کردم شاهنشاه، قدری در ورزش و در… به نظرم افراط میفرمایید، این بد است. فرمودند: افراط نمیکنم. عرض کردم همین حالا فرمودید امروز سه ساعت اسکی کردهاید. برای سن پنجاه سال زیاد است؛ به اضافۀ… بعد عرض کردم اصولاً توقف شاهنشاه زیاد شده. بهتر بود کوتاهتر باشد. از این مطلب خوششان نیامد؛ ولی من وظیفه داشتم عرض کنم. شاه نمیتواند چهلوپنج روز خارج از کشور بماند؛ آن هم بهعنوان تفریح. این کار به مزاج و طبع مردم ایران خوشایند نیست».(صفحه۷۱.۷۲)
«چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۵۱:
… صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه را کسل دیدم. فکر کردم بابت تلفات زیاد زلزله است. بعد معلوم شد در انجام یک امرِ شاهنشاه قدری قصور شده. توضیحاتی که عرض کردم، روشن شدند که تقصیر از کسی نبود. بعد سرحال آمدند».(صفحه۷۲)
«پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۵۳:
… باز هم برف میبارید. عصری اتفاق غریبی افتاد. خبر رسید که [سقف] سالن بزرگ فرودگاه مهرآباد که بیست سال پیش ساخته شده، فرو ریخت و نزدیک شصت نفر تلف شدهاند. خیلی باعث تعجب شد. به شاهنشاه گزارش عرض کردم. خیلی اوقاتتلخ شدند. عرض کردم بهتر است علیاحضرت شهبانو به مهمانی فستیوال امشب تشریف نبرند. فرمودند: به خودشان عرض کن. عرض کردم شهبانو قبول فرمودند… معلوم شد باز شهبانو تغییر عقیده داده و به فستیوال تشریف خواهند برد. جای تعجب من شد!».(صفحه۷۲.۷۳)
«یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۵۲:
… سر شام رفتم. موضوع کمبود و گرانی قند و گرانی سایر اجناس مطرح بود. شاهنشاه فرمودند: باید مردم صرفه جویی کنند».(صفحه۷۳)