اسد الله علم در خاطرات خود مینویسد:
شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۴۷: وای که طبقۀ حاکمه چقدر فاسد و پلید است و چگونه انسان را تحمیق میکند و وقت انسان بینتیجه به این شیطنتها و پدرسوختگیها صرف میشود
«پنج شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۵۳: صبح ملاقاتهای منزل جانکاه بود؛ چون همه از طبقۀ لاشخور حاکمه (طبقۀ خودم) بودند و هرکس بهمنظور جلب منفعتی آمده بود. واقعاً کسل شدم».
«پنج شتبه ۱۵ اسفند ۱۳۵۳: صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفرۀ گستردۀ تازه متمتع باشند. واقعاً جانکاه است. این مردم چقدر رنگ عوض میکنند و به این مقامها چسبیدهاند!».
«سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۵۳: مطابق معمول، منزل من پر از اربابرجوع و بهخصوص طبقۀ خودم، یعنی لاشخورها، بود».
«پنج شنبه ۱۲ دی ۱۳۵۳: طبقۀ بهاصطلاح ممتازه یا به قول من فاسده که خودم هم جزء آنها هستم، از روی طمعورزی تقاضا دارند و بیحدوحصر!».
«سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۵۳: واقعاً تمام کارها مسخره اندر مسخره اندر مسخره است! بهقدری افراد، کوچک فکر میکنند و بهقدری در همۀ کارها قصد ریا و تظاهر در بین است که تمام محور چرخ کارهای کشور این است… همیشه باید بگویم که من خودم را در ردیف همین کارکنان شاه میدانم؛ یعنی خودم هم مسخره هستم».