فیلمسازی تعریف میکرد:
احتمالا زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازهٔ اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و… . در جایی از فیلم، آگاهانه یا ناآگاهانه، به حضرت زهرا(س) بیادبی میشد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همینطور؛ ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم. با جهانبینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم؛ اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: «خدا لعنتت کند! چرا داری توهین میکنی؟!» همهٔ سرها به سویش برگشت. در ردیفهای وسط آقایی بود چهلوچندساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود. اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستیام سعید رنجبر پرسیدم: «آقا را میشناسی؟» گفت: «سیدمرتضی آوینی است».[۱]