محمّدرضا پهلوی در مصاحبهای گفته بود: « […] من تنها نیستم؛ زیرا نیرویی که دیگران نمیبینند مرا همراهی میکند، یک نیروی عرفانی. […] من خیلی مذهبی هستم.[…] یک بار در پنجسالگی و بار دوّم در ششسالگی. در نخستین بار، من حضرت قائم را دیدم که بنا بر مذهب ما غایب شده است تا روزی باز گردد و جهان را نجات دهد. در آن روز، من دچار یک حادثه شدم و روی یک صخره افتادم و او بود که مرا نجات داد. […] من او را دیدهام؛ نه در رؤیا، بلکه در واقعیّت. […] من تنها کسی بودم که او را دیدم. کسی که همراهم بود، او را ندید و کسی جز من نمیبایستی او را ببیند؛ زیرا […].»[۱] او این حرفها را در حالی میزد که فحشا را در جامعه به صورت جدّی گسترش میداد و با تمام توان، از مشروبفروشیها، کابارهها، قمارخانهها و … حمایت میکرد؛ به گونهای که تعداد کابارههای کشور (۱۱۲۰ مرکز[۲] ) ۵ برابر تعداد دانشگاهها (۲۲۳ دانشگاه [۳]) بود و برخی از آنها، جزء معروفترین کابارههای دنیا بودند!
در دوران حکومت او، در ماه رمضان سال ۱۳۵۶، به بهانهی بزرگداشت هنر و هنرمند ایرانی، جشن هنر شیراز زیر نظر همسر محمّدرضا پهلوی برگزار شد که چیزی جز صحنههای مستهجن نبود. [۴] در دوران حکومت او، مبتذلترین فیلمهای آمریکایی، ۳۰ درصد برنامههای تلویزیونی و سینماها را اشغال کرده بودند![۵] به دستور او، در سال ۱۳۵۵، شورای هماهنگی امور اجتماعی، طرحی را به تصویب رساند که در بخشی از آن، چادر برای دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان ممنوع شد و ورود زنان چادری به وزارتخانهها و سازمانهای دولتی، اتوبوسهای شرکت واحد، سینماها، فروشگاههای تعاونی شهر و روستا، کتابخانهها و مجامع عمومی، ممنوع اعلام شد و از مسافرت با هواپیما و خدمات سازمان اجتماعی محروم شدند. که البتّه، این طرح، به دلیل ترس حکومت از واکنش مردم، هیچگاه به تصویب مجلس شورای ملّی نرسید.[۶]محمّدرضا پهلوی در حالی از ایمان به خدا و عرفان حرف میزد، که به دستور او، وعّاظ و روحانیون زیادی در زندان، تبعید و شکنجهگاهها اسیر بودند. موارد گفتهشده، تنها گوشهای از مقابلهی محمّدرضا پهلوی در برابر دین است. او برای خوب جلوه کردن در چشم برخی، دم از دین میزد و برای خوشخدمتی به بیگانه، فساد و بیقیدی را در جامعه ترویج میکرد.