اسدالله علم درخاطرات خود مینویسد:
«شنبه ۴ بهمن ۱۳۵۴: … بعد عرض کردم آیا شاهنشاه وضع روشنی از اوضاع اقتصادی کشور به دست دارند؟ فرمودند: البته دارم. عرض کردم آیا به عرض مبارک رسیده که ممکن است احیاناً بعضی پروژههای ما که با خارجیها داریم، در اثر ندادن پول به حکمیت بینالمللی و آبروریزی برسد؟ فرمودند: فکر نمیکنم. عرض کردم بلی، این امکان هست. قدری تأمل فرمودند. عرض کردم شاهنشاه مطمئن هستند که گزارشاتی که به عرض میرسانند، کاملاً واقعی و درست و صادقانه است و کسی خلاف عرض نمیکند؟ فرمودند: البته. عرض کردم خدا کند این طور باشد و البته حالا که میفرمایید همین طور است؛ ولی غلام، در این مسئله شک دارم. فرمودند: شک داری؟ عرض کردم چون با تجربههایی که اندوختهام، مردِ بسیار بدبینی شدهام. شک میکنم و وظیفۀ خودم میدانم که در این ماجرای سنگین درگیری با نفتیها گرچه ممکن است بسیار دیر شده باشد، خاطر مبارک را از آنچه خودم فکر میکنم، آگاه سازم. شاهنشاه خیلی تأمل و فکر فرمودند که هم باعث تعجب و هم خوشحالی من شد. عرض کردم هرچه زودتر بیسروصدا باید پروژههای غیرلازم یا غیرفوری را کنار گذاشت و فقط به مسائل اساسی پرداخت. فرمودند: بهعلاوه باید جلوی دزدیها را گرفت. دارد بر من روشن میشود که پروژههای ما حداقل چهل درصد گرانتر از آنچه که باید، تمام میشود. عرض کردم البته، بههرحال من وظیفه داشته و دارم که آنچه احساس میکنم، به عرض برسانم؛ چون من اعلیحضرت همایونی را محو در ایران میبینم؛ یعنی اعلیحضرت خود ایران هستید. چطور ممکن است ببینم صدمهای به وجود مقدس وارد میشود و من فقط ناظر باقی میمانم؟ تبسمی به علامت رضا فرمودند». (صفحه ۴۸و۴۹)