سوءمدیریت پهلوی ودخالت مستبدانه

چکیده

منبع فیش

کتاب جعبه سیاه،سید محمد حسین راجی،چاپ هفتم،صفحات در مقابل هرفیش نوشته شده است.

سوءمدیریت پهلوی ودخالت مستبدانه

اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد:

«پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲: .

.. صبح شرفیاب شدم… به عرض رساندم باید از طرف دفتر مخصوص به دولت ابلاغ  شود آن منافعی که کارخانۀ قند تربت جام عاید سازمان گسترش می‌کند، در بودجه بگنجانند که کارخانه را سازمان مذکور بتواند به آستان قدس بفروشد. فرمودند: “خیر! گفتم امسال بهره‌برداری کنند، پس از بهره‌برداری به شما بدهند”. عرض کردم این کار را یک سال عقب می‌اندازد، برای اینکه ما باید زراعت امسال را تحت نظر بگیریم و اقدام کنیم و به این صورت نمی‌شود. فرمودند: چرا نمی‌شود؟ شما زراعت چغندر را از امسال تحت نظر بگیرید. عرض کردم ادارۀ کارخانه با دیگری و زراعت با دیگری، نمی‌شود؛ به‌علاوه تا این کارخانه و کارخانۀ تربت حیدریه یکی نشود، اصولاً برای بلژیکی‌ها صرفه ندارد آنجا را تحویل بگیرند. فرمودند: “خیر! البته که می‌شود؛ زیرا من امر می‌دهم”. عرض کردم کار اقتصادی با امریه جور درنمی‌آید. این کار را برای صرف مالی می‌کنیم نه به‌منظور دم و دستگاه راه‌انداختن. فرمودند: “من می‌گویم،  می‌شود!». دیگر من چیزی عرض نکردم. فرمودند: به رئیس سازمان گسترش بگو بیاید خراسان آنجا اوامر صادر خواهم کرد. عرض کردم چشم! ولی چون تاریخ می‌نویسم، ناچارم بگویم که صدور این ‌گونه اوامر از جهت این است که شاهنشاه، شاهنشاه‌زاده بوده‌اند و از پایین وارد جریان امور نبوده‌اند (غیر از پدرشان که از  مدارج پایین کار را شروع کرده بودند) و احساس نمی‌فرمایند که فی‌المثل در یک کارخانه که موضوع اقتصادی است، باوجود دو دستگاه عامل ممکن نیست کار جلو  برود».(صفحه۴۵ و۴۶)

«یکشنبه ۷ آبان ۱۳۵۱

از اخبار مضحک داخلی ما این است که در مذاکرات نفت، دکتر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت ایران، شرکت ندارد. از ایرانی‌ها فقط دکتر فلاح است؛ حتی وزیر دارایی هم نیست…(صفحه ۴۴)

«چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۲:

می‌خواستم سر شام عرض کنم، ممکن نشد؛ چون دکتر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت ایران، حضور داشت و نمی‌شد در حضور ایشان صحبت کرد! واقعاً کارهای کشور ما نوع خاصی است و شاهنشاه در ادارۀ کشور نوع مخصوص خودشان را دارند که ملائک آسمان هم نمی‌توانند سر درآورند؛ مثلاً رئیس شرکت نفت چرا نباید در مذاکرات نفت وارد بشود؟ خدا می‌داند و شاه و بس!». (صفحه ۴۵)

 

«چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۵۲… صبح شرفیاب شدم. فرمودند: پس عیسی‌خان چه می‌کند؟ [چرا] این چند نفر باقی‌مانده را در بلوچستان دستگیر نمی‌کنند؟ عرض کردم عجله نفرمایید. طولی نخواهد کشید. فرمودند: ۴۸ ساعت بیشتر وقت نمی‌دهم. عرض کردم قربان این کار تمام است. عجله نفرمایید. فرمودند: همین است که گفتم. شاهنشاه معمولاً از این‌جور ضرب‌الاجلها می‌دهند. انسان باید قبول کند و هم کارش را بکند».(صفحه ۴۴)

پاورقی فیش

حلقه وصل

ویرایش کنید

نمایه‌های برتر

طبقه‌بندی‌های برتر

طبقه‌بندی‌ها