اسدالله علم در خاطرات خود مینویسد:
«پنج شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۵۲:… عرض کردم نخستوزیر عرض میکند مسئلۀ ساختمان بیمارستان شیعیان لبنان را اجازه فرمایید. [منصور] قدر، سفیر جدید ما که می رود، مطالعه کرده، نظر بدهد. فرمودند: نخستوزیر گُه خورده که میگوید روی امر من باید قدر برود مطالعه کند. بگویید فوری باید تصمیم بگیرید! این کار باید شروع بشود».
«چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۵۲: صبح شرفیاب شدم. فرمودند: پس عیسیخان چه میکند؟ [چرا] این چند نفر باقیمانده را در بلوچستان دستگیر نمیکنند؟ عرض کردم عجله نفرمایید. طولی نخواهد کشید. فرمودند: ۴۸ ساعت بیشتر وقت نمیدهم. عرض کردم قربان این کار تمام است. عجله نفرمایید. فرمودند: همین است که گفتم. شاهنشاه معمولاً از اینجور ضربالاجلها میدهند. انسان باید قبول کند و هم کارش را بکند».
«دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۴: … ساعت دوازده هویدا دولت جدید را بدون کوچکترین تغییری (یعنی تمام وزرای سابق) معرفی کرد. صحبت تغییرِ خیلی از وزرا در پیش بود؛ زیرا هویدا میخواست به این صورت دولت جدید خودش را توجیه نماید؛ ولی گویا دیشب شاهنشاه امر فرمودهاند هیچ تغییری لازم نیست. من میدانم علت این امریه چیست. چون هویدا مرد بسیار ضعیفی است، چند وزیر را علیاحضرت شهبانو، چند نفر وزیر دیگر را والاحضرت فاطمه و چند تن دیگر از دوستان او تحمیل کردهاند. شاهنشاه هیچ خوششان نیامد. فرمودند: ابداً تغییری لازم نیست و امروز هم نطق شدیدی فرمودند که هویدا و همه را خیط کردند. بعدازظهر که من در دانشگاه عالی ستاد هویدا را دیدم، بینهایت پکر و کسل بود؛ چون تغییرات را به همه گفته بود و عجیب غافلگیر شده است».
«دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۴۸: … درمورد هیرمند امر شاهنشاه را به دولت ابلاغ کردم که اگر پادشاه افغانستان تعهد کتبی بدهد، شاهنشاه حاضرند قبلاً قرار هیرمند را تصویب فرمایند؛ یعنی امر فرمایند مجلس تصویب بکند تا بعد قرار معاملۀ آب را بگذاریم».
«یک شنبه ۳ فروردین ۱۳۴۸: … از هوش شاه عجیب است. گاهی واقعاً دو روی سکه است. یک وقت فوقالعاده شکاک، یک وقت فوقالعاده ساده. در خصوص تحویل سپهبد بختیار هم شاهنشاه همین خوشباوری را نشان دادند و بالاخره لبنان حاضر به تحویل او نشد؛ به این جهت سفیر خودمان را از لبنان احضار کردیم… حالا کار به این کوچکی روابط دو کشور ما را به هم زد».