یک شب مرحوم محقق حلی تو عالم خواب یه شخص نورانی رو دید بهش فرمودند فردا می ری مسجد اولین موجودی که وارد مسجد شد رو بهش احترام می‌کنی، ایشون گفت چشم از خواب بیدار شد رفت مسجد نشست یک دفعه دید یک سگ وارد مسجد شد، به خادم گفت بگیرش بندازش بیرون. شب دوم خواب دید مگه بهت نگفتیم اولین موجودی که وارد مسجد شد رو احترام کن، تو خواب گفت چشم باز فردا تو مسجد یه دفعه یه سگ اومد به خادمه گفت بندازش بیرون شب سوم این خواب هم برای خادم اتفاق افتاد هم برای ایشون تو خواب خادم مسجد آمدند فردا یه سگ می آد تو مسجد محقق حلی می گه بندازیدش بیرون نندازش بیرون گفت چشم. به تعبیر ما محقق حلی رو میندازن بیرون سگه رو نمی ندازن بیرون ظهر شد محقق حلی نشسته بود سگ وارد شد به خادم می گفت بندازش بیرون خادمه گفت آقا من پیامبر رو تو عالم خواب دیدم به من فرموده بذاری سگ بیاد داخل گفت این دفعه که پیامبر رو تو عالم خواب دیدی بهش بگو هزار بارم تو خواب بیایی ورود سگ به مسجد ممنوعه تو بیداری تشریف بیارید رو چشم، من فتوا رو با خواب عوض نمی کنم که معروفه که شب چهارم پیامبر رو تو عالم خواب دید سه بار بهش فرمودند حقا تو محققی،
بزرگواران دین که با خواب عوض نمی شه پدرش وصیت کرده برای من تو عمرم نماز نخوندم بیست سال نماز بخونید بعد بهش می گه آقا بیست سال باید نماز بخونه می گه بابام دیشب تو خوابم آمد یک جای عالی داشت گفتم بابا نگرانی نداری گفت نه خیلی هم خوبه بزرگوار پدرت نماز نخونده خدا توی قرآن می فرماید از جهنمی‌ها سوال می کنیم ما مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (مدثر۴۲) چی شد رفتی تو جهنم می گن قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (مدثر۴۳) ما نمازگزارا نبودیم اون خوابی که شما دیدی اون خواب واقعی نبوده بابای بی نماز جای خیلی خوبی نداره