مستر همفر رو فرستادند یک فرقه از دل اهل سنت بکشه بیرون مستر همفر رفت توی عربستان تو حجاز شروع کرد گشتن یک نفر که سودای حکومت داشته باشه رو پیدا کرد، این شخص شاگرد نجاری بود به نام محمد بن عبدالوهاب این رو جذب کرد مینشست ساعت ها باهاش گفتگو می کرد یه روزی آمد گفت من خواب دیدم که پیامبر فرمودند تو جانشین من هستی اینقدر در گوش محمد بن عبدالوهاب خوند تا فرقه وهابیت رو شکل دادند انحرافات گسترده ایجاد کرد،
بی سوادی محمد بن عبدالوهاب بود دیگه می اومد مستر همفر به محمد بن عبدالوهاب می گفتش تو چرا اینقدر نماز می خونی میگفت نماز که دیگه واجبه دینه گفت کی گفته خدا توی قرآن در رابطه با نماز چیزهای مختلفی بیان می فرماید مثلا می فرماید لا تقربوا الصلاه به نماز نزدیکم نشید پس می شه آدم به نماز نزدیک نشه آیه رو نصف می کرد محمد بن عبد الوهاب نمی فهمید یه شوخی بکنم یکی آمد گفتش که من از خدا خواستم ان شاالله یک داماد خرپول نصیبم بکنه خدا قسمت اول رو اجابت کرد قسمت دوم رو اجابت نکرد دامادمون این قسمت اول رو داره پولش رو نداره اینا همینجور نصف می کردن همه چیز رو یا می اومد می گفت تو چرا روزه می گیری می گفت بابا روزه که دیگه واجبه می گفت نه خدا می فرماید و ان تصوموا خیر لکم روزه بگیرید براتون بهتره خب پس تو می تونی روزه هم نگیری می گفت راست می گی یه روز می اومد بهش می گفت تو چرا شراب نمی خوری می گفت شراب نجسه خیلی بده می گفت کی گفته خدا تو قرآن می فرماید لا تقرب الصلاه و انتم سکاری موقعی که مست هستید نماز نخونید خب تو می تونی مست باشی نماز نباید اون موقع بخونی با همین استدلال های مسخره فرقه راه انداختن به نام فرقه وهابیت