تو عروسی ها اشکالی نداره روی سر عروس قند می سابن اما اینکه که تصور بکنیم هنگام عقد اگر روی سر عروس و داماد قند نسابید دیگه این ها زندگیشون شیرین نمی شه این حرفا نیستش، تو حرم امام رضا می خواد عقد دختر و پسر خونده بشه می بینید آروم یه خانم عقب نشسته داره دو تا قند رو به هم می سابه میپرسی برای چی قندار رو اینجوری می کنین می ریزه زمین مورچه مییاد، می گه نه اگر قند نصابم به این ها زندگیشون تلخ می شه
یا لباس عروس گره نداشته باشه که اگر گره داشته باشه زندگیشون گره می خوره نه با این جور چیزا زندگی گره نمی خوره زندگی وقتی گره می خوره که آدم تو زندگی مردم گره بندازه، اون شب عروسی که می ریم جلوی ماشینای مردم رو می گیریم از کار می ندازیمشون اونجا هستش که زندگیمون گره میخوره نه با گره تو لباس، اون کسی که سر مردم رو کلاه می ذاره زندگیش گره می خوره اون کسی که آه مردم پشت سرش هست زندگیش گره می خوره با گرهی لباس عروس زندگی کسی گره نخورده
یه بار تو حرم داشتم عقد یک بنده خدایی رو می خوندم اینا بلند شدن که روبوسی بکنن با همدیگه یه دفعه یکی از این خانواده محکم پاشو گذاشت رو پای عروس اصلا بنده های عروس ضعف کرد از خانواده داماد پرسیدم چرا اینجوری کردین گفتن که هرکی اول پاشو رو پای اون یکی دیگه بذاره تو زندگی سلطه با او هستش گفتم تو همین الان نصف طلاق رو رفتی سلطه کجا بود؟
زمانی که ما از آیات دور بشیم از اهل بیت دور بشیم و از اینجوری می شه خرافات اونجایی اتفاق می افته که انسان از اسلام راستین فاصله بگیره
توی مشهد یه بار داشتم می رفتم یه کوچه ای نزدیک چهار طبقه دیدم یک جمعیتی خانم تو صف واستادن فکر کردم مثلا شله ای می دن غذایی می دن چیزی می دن رد شدیم رفت باز دوباره هفته دیگه چون مسیر مسجدی بود که من امام جماعت بودم چند هفته می دیدم چهارشنبه همه تو صفن یه بار یه آقایی اونجا ایستاده بود بهش گفتم آقا چه خبره گفت مگه خبر ندارید گفتم نه گفت این خونه ی امام کاظمه گفتم خونه امام کاظم تو مشهد چیکار می کنه گفت نمی دونم می گن خونه امام کاظم حاجت می ده، آقا امام کاظم پدر امام رضا هستند امام رضا بعد از شهادت پدر میان مشهد یه بنده خدا دیگه واسه بود گفت نه خونشون نیست امام کاظم از این محدوده رد شدن گفتم مرد مومن اینجا مشهده تمام این کوچه خیابوناش امام رضا رد شدن یکم اون طرف تر قبر نازنین خود امام رضا هست تو قبر امام رضا رو ول کردی آمدی تو صف وایستادی خونه ای که امام کاظم ازش رد شدن داری تبرک می کنی اون وقت خب این وکی تایید کرده؟ عالمی؟ مرجعی؟ کتابی؟ چیزی؟ یک مشت آدم دکون دستگاه باز می کنن همین جور تو مسیری که همه واستاده بودن یکی تسبیح می فروشه یکی نمی دونم چی می فروشه
یا تو یکی از این شهرهای دیگه حالا اسمش رو نمی گم اسم شهر یک شخصی بوده این الان یه منطقه ای است به نام علی آباد می گن یه شخصی بود به نام گداعلی شما برید ببینید روزای سه شنبه یک شهر مهم آدما با ماشین های مدل بالا میان هفت تا سنگ که می ذارن رو هم عکس حاجتشون رو روی خاک می کشن ماجراش چیه ماجراش این هستش که یک شخصی بود به نام گداعلی این گدا علی چوپون بود گوسفندش رو گم کرد یکی از گوسفنداش اینم هفت تا سنگ گذاشت رو هم رو عکس گوسفندش رو کشید خدا رو به حق حضرت علی علیه السلام قسم داد شب تو عالم خواب امیرالمومنین رو دید حضرت فرمودند برو گوسفندت فلان جاست خرافه یعنی این که شما از یک حادثه جزئی و دفعی قاعده کلی بسازی قاعده کلی حالا چون اون هفت تا سنگ گذاشت مام هفت تا اگه هشت تا میذاشت مام هشت تا هفتاد تا می ذاشت هفتاد تا