او که گزینهی خوبی برای تأمین منافع انگلیسیها در کشور بود، با حمایت آنها به پادشاهی ایران گمارده شد. او بارها سرسپردگیاش را به دولتهای بیگانه نشان داد و از قِبَل آن، منفعتهای زیادی به جیب زد. مثلاً قرارداد نفتی ۱۹۳۳ را که به مراتب، بدتر از قرارداد دارسی قاجارها بود، با انگلیسیها امضا کرد. اما این خوشخدمتی و امید بستن به بیگانه، نتیجهای جز تحقیر شدن خودش نداشت. در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، انگلیس و شوروی به رضا پهلوی مهلت دادند که عوامل نازی در کشور را دستگیر کند. سپس، به خاطر این که دیگر او را در تأمین کامل خواستههایشان مناسب نمیدیدند، از شمال و جنوب به ایران حمله کردند؛ اما افسران ارتشِ او بهسرعت دُمشان را روی کولشان گذاشتند و فرار کردند، و ارتش او به طرز ننگینی فروپاشید. انگلیس و شوروی تصمیم گرفتند که او از ایران برود و او مجبور شد تصمیم آنها را بپذیرد و تنها توانست از آنان تقاضا بکند که ۱۳ میلیون دلارش در بانک و املاک و کارخانهها و هتلها و مؤسسات گوناگونش که محصول چپاول چندینسالهی او بود، به دست جانشینش، محمّدرضا برسد. در شهریور ۱۳۲۰، انگلیسیها او را سوار بر کشتی کردند و به آفریقای جنوبی فرستادند. رضا پهلوی که روزی تمام امیدش به بیگانگان بود، در تبعیدگاهش تنهای تنها مُرد.[۱]