ما معتقد به «ولایت» هستیم؛ و معتقدیم پیغمبر اکرم(ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است.[۱] آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمی خواهد. خود آن حضرت بیان احکام می کرد. همۀ احکام را در کتابی می نوشتند، و دست مردم می دادند تا عمل کنند. اینکه عقلاً لازم است خلیفه تعیین کند، برای حکومت است. ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد. در همۀ کشورهای دنیا اینطور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تأمین نمی کند. پس از تشریع قانون، باید قوۀ مجریه ای به وجود آید. در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوۀ مجریه نباشد، نقص وارد است. به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوۀ مجریه هم قرار داده است. «ولیِّ امر» متصدی قوۀ مجریۀ قوانین هم هست.
اگر پیغمبر اکرم(ص) خلیفه تعیین نکند، فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ[۲]. «رسالت» خویش را به پایان نرسانده است. ضرورت اجرای احکام و ضرورت قوۀ مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانه ای که مایۀ خوشبختی بشر است سبب شده که تعیین جانشین مرادف اتمام رسالت باشد.
در زمان رسول اکرم(ص) اینطور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا می کردند. رسول الله (ص) مجری قانون بود. مثلاً قوانین جزایی را اجرا می کرد: دست سارق را می برید؛ حد می زد؛ رجم می کرد[۳]. خلیفه هم برای این امور است. خلیفه قانونگذار نیست. خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم(ص) آورده اجرا کند. اینجاست که تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم می آید. اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزئی از ولایت است؛ چنانکه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است. درست توجه کنید.
پاورقی:
- )) پیامبر اسلام(ص) در موارد متعددی بر جانشینی علی(ع) تصریح فرموده است؛ از جمله در حدیث یوم الدار (روز دعوت خویشاوندان)، حدیث منزلت (جانشینی علی(ع) پیامبر را در جنگ تبوک)، آیۀ ولایت (اعطای انگشتری به فقیر و نزول آیۀ کریمه)، واقعۀ غدیر خم و حدیث ثقلین. تفسیر کبیر؛ ج ۱۲، ص ۲۸ و ۵۳ ذیل آیات ۵۵ و ۶۷ سورۀ مائده ـ سیرۀ ابن هشام؛ ج ۴، ص ۵۲۰ ـ تاریخ طبری؛ ج ۲، ص ۳۱۹ و ۳۲۲ ـ الغدیر؛ ج ۱ ـ ۲ ـ ۳.
- )) اقتباس است از آیۀ ۶۷ سورۀ مائده.
- )) وسائل الشیعه؛ ج ۱۸، ص ۳۷۶ و ۵۰۹.